توریکو یکی از آن نمایشهایی است که در آن هیچ چیز خیلی عمیقی در جریان نیست، اما تماشای آن فقط یک انفجار است. داستان تا حد زیادی حول محور Toriko، یک «شکارچی خوشمزه» میچرخد که با هیولاها مبارزه میکند و سرآشپزی به نام کوماتسو که هیولاهایی را که Toriko شکست میدهد را به غذاهای خوشمزه تبدیل میکند، که پس از آن توریکو را قویتر میکند. این یک سریال بسیار اکشن است، همانطور که می توان از یک اقتباس WSJ انتظار داشت. اکثر قسمت ها حداقل یک نبرد دارند و اکثر مشکلات با مشت حل می شوند. نکته کلیدی برای اینکه چرا سریال علیرغم این رویکرد صراحتاً مرگ مغزی به چیزها سرگرم کننده باقی می ماند، اکشن مکرر همراه با سرعت قوی است. حتی داستانهای طولانیتری مانند Ice Hell و Cooking Fest معمولاً از مشکلات سرعتی که نمایشهایی از این نوع اغلب با آنها سروکار دارند، رنج نمیبرند. نشانگرهای پیشرفت به وضوح در طول سریال مشخص میشوند و توریکو در طول رویدادهای داستان بدون تسلیم شدن در برابر خزش قدرت، قویتر میشود. داستان تا حد زیادی از مشکل "اوه نه، توریکو باید با شکست ناپذیرترین دشمن تا کنون مبارزه کند!" -> "Toriko برنده" -> "Toriko اکنون باید با یک دشمن شکست ناپذیرتر مبارزه کند!" با ثابت نگه داشتن چیزها و تقسیم بندی پیشرفت به شخصیت های آن در مقادیر مناسب. این ممکن است شبیه یک فرو رفتن باطنی به نکات دقیق طرحریزی و برنامهریزی یک سریال باشد، اما دلیل اصلی این است که سریال حتی پس از ۱۵۰ قسمت بهطور اجباری قابل تماشا است.
همچنین یک انرژی دیوانه کننده در کل چیز وجود دارد که من در توصیف آن به عنوان "خنده دار" تردید دارم، اما با این وجود سرگرم کننده است. در واقع شوخی های زیادی وجود ندارد، بلکه بیشتر در مورد پوچ بودن ذاتی همه چیز در این سریال و تلاش برای ساختن طرحی حول آن جنون است. به عنوان مثال، هدف اصلی برای شخصیتهای سریال این است که، و من قسم میخورم که این را نمیسازم، خدا را پیدا کنند و بخورند، که به آنها «کنترل همه مواد جهان» را میدهد. در هیچ نقطهای هیچ توضیحی برای معنای احتمالی این موضوع نمیدهند، و در نهایت خندهدارتر میشود زیرا هرگز حتی با مبهمترین عبارات توضیح داده نشده است، حتی وقتی که با پیشرفت سریال اهمیت بیشتری برای طرح پیدا میکند. این نوع نگرش "فقط با آن برو" همیشه در جهان سازی وجود دارد، جایی که تقریباً همه چیز به تنبل ترین شکل ممکن نام گذاری می شود (تقریباً همه اسم های خاص در این مجموعه "Gourmet [چیز]" هستند؛ عصر لذیذ، شکارچیان لذیذ، Gourmet Eclipse، Gourmet Cells، فقط برای نام بردن چند مورد) و هیچ تلاشی برای تطبیق بیشتر چیزها یا رویدادهای سریال با هیچ نوع واقعیت منطقی وجود ندارد. این یا شما را دیوانه میکند یا هر چه بیشتر وارد سریال شوید، بسته به اینکه چقدر سعی میکنید آن را جدی بگیرید، خندهدارتر میشوید.
من همچنین میخواهم بهطور مختصر در اینجا لحظهای را به صدا درآورم تا راوی سریال کنجیرو ایشیمارو را فریاد بزنم، که روایتهای همی لذتبخشی را در بخشهای جناس غذایی که قبل از هر قسمت ارائه میشود، ارائه میکند. اینها را از دست ندهید، آنها یکی از بهترین بخش های نمایش هستند!
با این حال، چند نکته از این سریال وجود دارد که باید با آنها مخالفت کرد. این انیمیشن بیشتر کاربردی است تا تأثیرگذار، مطابق با خواسته های تولید تلویزیون هفتگی به مدت 3 سال بدون وقفه. تعداد انگشت شماری از اپیزودهای تاثیرگذارتر در سراسر پراکنده وجود دارد (قسمت شماره 22 از کارگردان مجموعه آینده One Piece، Kouhei Kureta یک نکته برجسته است)، اما انیمیشن به عنوان یک قانون ثابت قوی نیست و گاهی اوقات افت قابل توجهی در کیفیت وجود دارد. در حالی که نکات مثبتی در مورد ظاهر سری وجود دارد (طراحی های قوی و خلاقانه هیولا که به راحتی به ذهن متبادر می شود)، جنبه بصری کلی پایین تر از حد متوسط است، که گاهی اوقات ناامید کننده است زمانی که می خواهید یک مبارزه بسیار مورد انتظار را داشته باشید. وای با مقداری ساکوگا و در عوض خیلی ابتدایی است.
این سریال همچنین ادامه یک روند دیرینه و تاسف بار در به حاشیه راندن شخصیت های زن آن است. تنها 2 شخصیت زن در داستان نقش بسزایی دارند. تینا، یک شخصیت شوخی گوینده خبر که بیشتر برای اظهار نظر در مورد اکشن وجود دارد، و رین، که تمام شخصیتش "سر به پا عاشق یک توریکوی بی تفاوت است". در حالی که در این سریال حالت خاصی وجود دارد که "مردان دوست داشتنی" را در این سریال سخت تر می کند، اما واضح است که هیچ تلاشی در اینجا صورت نگرفته است. متأسفانه، اگرچه یک معامله شکن نیست.
به طور کلی، مطمئناً بدون ایراد نیست، اما یک سریال اکشن سرگرمکننده میسازد که داستان خود را به خوبی متعادل میکند و به ندرت از مشکلات «پرکننده» یا دیگر افت کیفیت روایت که اغلب با دوندگان طولانی همراه است، رنج میبرد. توصیه من به علاقه مندان این است که آن را از طریق قوس «ماموت سلطنتی» (تقریباً 2 قسمتی به ارزش) امتحان کنند تا از تنوعی که در قسمتهای کوتاهتر همراه با داستان طولانیتر و درگیرتر به ارمغان میآورد، احساس کنند. کمان، و تصمیم به رها کردن یا ادامه پس از آن نقطه بگیرید. قسمت اول، یک متقاطع One Piece، هم از نظر ارتباط با داستان (هیچ کدام وجود ندارد) و هم از نظر کیفیت (بد است مگر اینکه واقعاً One Piece را دوست داشته باشید) قابل چشم پوشی است.