اسپویلرهای کل فصل پیش رو: فصل 3 Symphogear در مقایسه با فصل 2 و فصل 1 نسبتاً جالب بود. بودجه انیمیشن در بیشتر موارد بسیار سخت بود، اما کارگردانی مناسب برای انیمیشن این بار بسیار عجیب بود. بسیاری از پرشها بین صحنهها و نماهایی که منسجمترین نیستند، صخرههایی که نیازی به آن نبودند، مشکلاتی که تنها چند دقیقه پس از مطرح شدن حل میشوند. این یک فصل جاه طلبانه است، با معرفی کیمیاگری به عنوان یک قدرت جدید، و شاید برخی از بزرگترین خطراتی که دختران تاکنون با آن روبرو بوده اند. اما در جاهایی که واقعاً اهمیت دارند، صاف میافتد، و حتی برخی از صحنههای لمسکنندهتر احساس میکنند به خاطر حضور در آنجا، هش شدهاند.
با معرفی شرورهای جدید، کارول و گلزنان خودکار او طرح ها، شخصیت ها و انگیزه های بسیار جالبی دارند. با این حال، Alca-Noise جدید فقط... آنها وجود دارند تا به دختران دلیلی برای قدرت گرفتن در این فصل بدهند. انگیزههای کارول همراه با وجود آلکا نویز بسیار جالب است، اما در واقعیت، اگر آنها ابتدا Alca-Noise را وارد نمیکردند، نمایش احتمالاً در بخش داستان پیشرفت بیشتری میکرد. اما پس از آن، مسائلی وجود دارد که در آن بسیاری از صحنههای مبارزه با نویز حتی میتوانستند تا زمان نمایش را کاهش دهند و به دختران چیزی برای آواز خواندن و مبارزه با آنها بدهند.
The Noise در فصل 1 و 2 یک تهدید بزرگ بود و حتی بی گناه ترین غیرنظامیان را به گرد و غبار تبدیل کرد. اما در فصل 3، آنها واقعاً فقط برای ایجاد غم و اندوه دختران وجود دارند و به عنوان آدمک هایی عمل می کنند تا آنها سلاح های جدید خود را به سمت آنها بچرخانند. همچنین باعث می شود تا پایان عظیم فصل 2 تاثیرگذاری کمتری داشته باشد زیرا... ولم، نویز بازگشته است. یپی
ضعیف ترین شخصیت های این فصل، متاسفانه، به Kirika و Shirabe می روند. من قبلاً فکر می کردم که آنها به طور قابل توجهی ضعیف تر از ماریا در فصل 2 بودند. اما اکنون آنها یک فصل کامل را برای تکمیل بیشتر داشته اند، من فقط ناامید هستم. در فصل 2، آنها کم و بیش وسیله نقلیه ای برای پایان دادن به شخصیت فاین بودند. و در حالی که آنها لحظه ماژول Ignite خود را در این فصل داشتند، زمانی که زمان استفاده از ماژول Ignite Cris فرا رسید، مخالف بودند که فقط به عنوان وسیله نقلیه برای آرک شخصیت کریس استفاده شود. و نه حتی به این شکل عالی که بفهمند به اندازه دختران دیگر قوی نیستند، اما در کنار هم، نیازی به قوی بودن ندارند. آنها به سادگی پس از انفجار برخاستند، یک حمله را برای کریس مسدود کردند، سپس دوباره به پایین سقوط کردند. این توهین به آن دو و به هر کسی است که واقعاً در این فصل به آنها علاقه داشت.
و من واقعاً از دیدن اتفاقاتی که در مورد هیبیکی افتاده است ناراحت هستم. کاراکتر او در این فصل در مورد کنار آمدن با پدرش بود، پدری که 2 سال پیش خانوادهاش را رها کرد، زمانی که هیبیکی برای بقای حمله کنسرت Zwei Wing مورد سرزنش قرار گرفتند. متاسفم اگر کسی رستگاری این مرد را تاثیرگذار بداند، اما به شدت من را آزار می دهد. من به سادگی باور نمی کنم که کسی بتواند مردی را به خاطر اینکه خانواده اش را در زمانی که بیشتر به او نیاز داشت رها کرده ببخشد، فقط به این دلیل که نمی توانست با استرس کنار بیاید. او به جای اینکه دخترش را در آغوش بگیرد و مطمئن شود که او پس از بازگشت از چنین تجربه دلخراشی خوب است، این مسئولیت را به گردن همسر و مادرشوهرش انداخت و دخترش را بی پدر رها کرد.
شخصیت هیبیکی ارتباط زیادی با بخشش و اعتقاد به دیگران دارد که ممکن است اشتباه کنند. می توانم درک کنم که او ممکن است بخواهد به پدرش فرصتی دوباره بدهد. اما مرد در لحظه ای که متوجه می شود با دخترش چه کرده است به عنوان یک قدیس نقاشی می شود. ناگهان تمام کارهای بدی که او انجام داده است زیر فرش کشیده می شود و هیبیکی تنها به حمایت پدرش نیاز داشت تا از مشکلاتی که در این فصل داشت عبور کند. بعد از اینکه ما بینندگان دیدیم هیبیکی پس از رفتن پدرش چه استرس زیادی را تحمل میکند، دچار یک قوس میشویم که در آن به ما گفته میشود: "او در واقع یک فرد بزرگ است! او فقط یک اشتباه احمقانه مرتکب شده است و برای بخشش کار میکند! "
فقط، نه این بد است. این نوشتن بد است و پیام بدی برای ارسال است. حتی اگر فصول آینده "رستگاری" او را به عنوان یک چیز تدریجی و چیزی که فقط در زیر فرش جاروب نمی شود ترسیم کنند، این کاری است که این فصل انجام داده است. با هیچ یک از افراد دیگری که در این مورد با آنها صحبت کرده ام مناسب نیست. آن بد است.
علاوه بر آن، سکانسی که هیبیکی در حال زمزمه عبارت خود می بینیم: «نگران نباش، من خوب می شوم!» به خودش. این عکسها پس از اینکه پدرش او را رها کرد گرفته شده است؟ و میتوانستید ببینید که او با این باری که اکنون به دوش میکشید چقدر بد دست و پنجه نرم میکرد. و ادعای صریح او مبنی بر اینکه عبارتی که پدرش به او گفته قدرتی است که او در تمام مدت استفاده می کرد. این فقط توهین است.
من فکر میکنم که فصل 3 در زمینههای مختلف بسیار عالی بود. شروع ضعیفی داشت، اما قسمت دوم انیمه که می بینیم همه به تدریج ماژول های Ignite خود را با دلایل خاص خود برای مبارزه فعال می کنند، بسیار خوب بود. به خصوص Tsubasa بسیار جالب بود. افشای اینکه سوباسا یکی از اعضای بسیار خون پاک خانواده کازاناری است و او فقط برای وارث خانواده تصور شده است، جالب است! روابط خانوادگی مانند اینها همیشه موضوعات خشن برای پوشش دادن هستند، اما نویسندگان Symphogear از آن ابایی ندارند. آنها کاملاً مایلند که بپذیرند که برخی از سنتهای این فرهنگها هنوز نادیده گرفته میشوند. اما آنها میتوانند داستانهایشان را به شیوههایی تعریف کنند که هنوز در حال حرکت هستند. "پدر" سوباسا اتاق سوباسا را دقیقاً همانطور که اتاقش را ترک کرده بود نگه میدارد، اما آیا باید روزی آن را تمیز و گرد و غبار نگه دارد؟ دیدی که چقدر ناامیدانه میخواست برای خانوادهاش، برای پدرش معنی داشته باشد، و میدانست که او باید در تمام مدت، با وجود شرایط، به او اهمیت میداد؟ این در حال حرکت است.
ماژول های Ignite نیز افزودنی بسیار جالب به زرادخانه Symphogear هستند. و این باعث میشود آرزو کنم که آرزوی پایانی پایانی X-Drive که اکنون سه فصل است، انجام نشود. این شکلهای تازهای از ماژولهای Dainsleif که باعث میشوند یا کاربر را از بین میبرند، و دارای 3 ایمنی داخلی برای محافظت از کاربر هستند؟ این وحشتناک است. و غم انگیز است که می بینیم حتی در نبرد نهایی نیز تفاوت چندانی نداشت. به نظر می رسد که ماژول های Ignite دلیلی برای فعال کردن X-Drive بوده اند، اما اگر این X-Drive پس از Dainsleif طراحی شده بود، یا فقط یک آهنگ جدید به جای همان آهنگ از فصل 2 وجود داشت، این آهنگ وجود داشت. احساس می شود یک مفهوم مورد استفاده بیشتر است.
کیمیاگری که وارد تصویر می شود نیز نقطه قوت فصل 3 است که متأسفانه با پایان آن کاهش یافت. این اساسا فقط جادو است. جادوی مستقیم، که با آنچه Symphogears تاکنون به دست آورده است متفاوت است. تماشای این مفهوم فانتزی مستقیم با زره پیشرفته Symphogear جالب بود. سطوح جدیدی را به نبرد و نبرد، ویرانی ها و خواص جهان اضافه کرد. به همین دلیل است که من واقعاً غمگین هستم که پایان با این شرور به پایان رسید که او یادگاری از خودش دارد، و این که اساساً فقط Symphogear در سطحی متفاوت بود. این حس کیمیاگری را منحصر به فرد نمی کند، اما همچنان ایده بسیار جالبی است.
موسیقی در کل این بار بینقص بود. نانا میزوکی با آهنگ مقدمه و همچنین دوئت خود با کریس VA، آیاهی تاکاگاکی، آن را می کشد. من هنوز بزرگترین طرفدار آهنگهای هیبیکی نیستم، اما فکر میکردم تم سلتیک راک او در این فصل بسیار بهتر از فصل گذشته اجرا شده است. کریس به تنهایی صداهایی را به صدا درآورد، و دوئت کریکا و شیرابه بسیار شیرین و تاثیرگذار بود. ماریا به طور مداوم چنین آهنگ های قوی داشته است. در واقعیت، تنها چیز ناامیدکنندهای که در این فصل در موسیقی یافتم، استفاده مجدد از آهنگ X-Drive فصل گذشته در لحظه X-Drive این فصل بود. به نظر میرسید که آنها باید یک آهنگ کاملاً جدید میداشتند، اما شاید این فقط یک انتخاب توسط کارگردانان بود. نمی توانم بگویم، فقط ممنونم که بسیاری از موسیقی ها بهبود یافته اند.
در مجموع، GX برای من یک فصل ناامیدکننده بود. من احساس نمیکنم که تقریباً به اندازه طرح G ساخته شده باشد، اما میتوانم تشخیص دهم که در کجا بسیار سختتر از دیگری شکست خورد. G یک پایان بسیار قوی و شروع و میانه بسیار گیج کننده داشت. جایی که GX شروع و میانه جالبی دارد و پایان بسیار ضعیفی دارد. کارگردانی فوقالعاده نبود، طعمههای زیادی برای صخرهها بودن وجود داشت. تعداد زیادی برش بر روی نماهای دیگر، یا بخش های مهم آنطور که واقعاً باید متحرک نبودند، اما در عوض فقط یک تصویر ثابت به ما نشان داده شد. چیزهای کوچکی مانند این است که برای من یک انیمه می سازد یا می شکند. و GX متأسفانه آن را ندارد.