مطالعه موردی Vanitas بیش از آن است که مردم مانند آن رفتار کنند. این نمایش برای جلب توجه دو جمعیت شناسی ساخته شده است: 1) نوجوانانی که اکنون تصمیم گرفته اند ایده های تاریک و زیبایی شناسی را فقط به خاطر آن کشف کنند و 2) افرادی که فکر می کنند خون آشام ها جهنمی هستند. خوشبختانه همپوشانی زیادی بین این دو وجود دارد. مطالعه موردی Vanitas درباره خون آشام های فرانسوی در دهه 1800 است، و این واقعیت به تنهایی باید احساس عمومی نمایش (و مخاطبان هدف) را روشن کند. این هیجانانگیز، غمانگیز، و خیلی سکسی است. برخی از صحنه های خون آشامیدن مستقیماً شبیه صحنه های سکس هستند و گفته می شود که خون آشام ها هنگام گاز گرفتن ماده ای شبیه به ماده تقویت کننده مقوی ترشح می کنند. ظریف نیست
داستان یک خون آشام مطیع و دلسوز به نام نوئه و همراه اصلی او را دنبال می کند - مگس متکبر انسانی که Vanitas است. همانطور که به دنبال فرار آنها برای کمک به خون آشام های نفرین کننده و بررسی علت تبدیل شدن به نفرین می شود، ما همچنین می بینیم که رابطه آنها با یادگیری و درک یکدیگر توسعه می یابد. اگر بر اساس این توصیف واضح نبود، نویسنده به وضوح می خواست یک یائوی بنویسد. به طور جدی، تنش عاشقانه بین آن دو به قدری غلیظ است که می توانید آن را با چاقو برش دهید، و تقریباً من را متعجب می کند که چرا او در وهله اول فقط یک یائوی درست نکرده است.
و طبیعتاً، هر دو بازیگر مرد جوان و جذاب ما در پشت سر خود ضربه و درد دارند. و نه فقط آنها! اساساً تک تک شخصیتها داستانی پر از خونریزی دارند، زیرا این نمایش نه تنها از طریق رنگهای هومروتیک و خونآشامهای جنسآمیز، بلکه از طریق تراژدی و بدبختی نیز لذت میبرد. انسانها همیشه شیفته دیدن دردهایی بودهاند که در داستانها شمارهگیری شده تا یازدهم، زیرا در آنجاست که به طور ایمن مهار میشود، در واقع به کسی آسیب نمیرساند، اما همچنان آن احساسات کاتارسیس را به مخاطب القا میکند.
نویسنده ادعا می کند که موضوعات عمیق تری را در این داستان بررسی می کند، اما من به سادگی آن را نمی خرم. این به وضوح یک داستان برای سرگرمی سکسی، غم انگیز و خونین است.
و این در واقع چیز بدی نیست.
لازم نیست رسانه عمیق و روشنفکرانه باشد و هیچ اشکالی ندارد که یک داستان صرفاً برای رضایت مخاطب بسازید. داستان، قبل از هر چیز، نوعی سرگرمی است، بنابراین زیبایی آن در این است که میتوانیم از آن برای سرگرم شدن به هر شکلی که به ذهنمان میآید استفاده کنیم، و هیچ راه اشتباهی برای انجام آن وجود ندارد. این واقعی نیست؛ وحشی شدن
علیرغم این واقعیت که من یک دانش آموز ادبیات پرمدعا هستم که عاشق انیمه هایی از نوع «نخبه گرایانه» هستم – آن گونه که معلم انگلیسی دبیرستان شما را وادار می کند در مورد آن مقاله بنویسید – من نیز یک انسان هستم، به این معنی که از مزخرف، وحشیانه و سرگرم کننده نیز لذت می برم. و از نظر من بد نیست که طوری رفتار کنم که انگار از نمایش هایی مانند این و طرفداران آنها بهتر هستم. از این گذشته، من عاشق یک خون آشام سکسی هستم.
درست است، من به چیزی در این زمینه 9 یا 10 نمی دهم، اما همچنان به آن 7 یا 8 می دهم، که فکر می کنم نمره قابل احترامی است. بنابراین نه، این دقیقاً بی ارزشی نیست که احساسات متفاوتی به من می دهد. بلکه نقدهای مشروع تر از نوشته است.
به ویژه، عاشقانه و زنان. به طور خاص، یکی از Jeanne No-Last-Name-Given.
جین، با در نظر گرفتن همه چیز، یک شخصیت بسیار خوب است. او دارای پیشینه، انگیزه و رشد شخصیت است. می توانم بگویم که از او بسیار لذت بردم. با این حال، اگر به مشخصات شخصیت او در این سایت نگاه کنید، احتمالا متوجه خواهید شد که او عروسک Vanitas را در دست دارد.
اوه پسر…
بنابراین، ژان علاقهمند به شخصیت همنام است و این کشتی به هیچ وجه تأثیر اولیه خوبی به همراه نداشت. وانیتاس اعلام می کند که اسیر او شده است و پانزده دقیقه پس از ملاقات با او، *بدون اجازه** دهان او را می بوسد. یک شروع عالی، درست است؟ علاوه بر این، ممکن است به خاطر بیاورید که من وانیتاس را به عنوان یک مگس گاد توصیف کردم. برای کسانی که نمیدانند، مگس گاد - با اشاره به یک شخص - کسی است که دوست دارد مردم را اذیت کند و دکمههای آنها را برای هدف مشخص فشار دهد و آنها را عصبانی کند و واکنشی را برانگیزد.
بنابراین نه تنها بلافاصله پس از ملاقات با او بیتوجه دهان او را میبوسد، بلکه مدام به او دست میزند و او را مسخره میکند تا او را ناامید و شرمنده کند.
حالا، من به جای همه زن ها صحبت نمی کنم (مخصوصاً با توجه به اینکه مانگاکا یک زن است)، اما به عنوان یک زن، بسیاری از مردان را چنین می شناسم و هرگز رفتار آنها را دوست داشتنی ندیده ام. در عوض، من آن را ناراحت کننده و آزاردهنده می دانم. این دو که یک زوج قانونی هستند، احساس میکنند که در مدرسه به آن پسر گفته میشود فقط برای من بد است زیرا او به من علاقه دارد.
به عنوان مثال، این پویایی رابطه رابطه ای است که به نظر من عمیقاً ناخوشایند و صادقانه است که کمی جنسیت گرا است. این چیزی است که به طور جدی نمایش را برای من پایین می آورد.
با این حال…
به نوعی، این نمایش توانست آن را برگرداند و در واقع تا حدودی من را در Vanitas و Jeanne به عنوان یک زوج بفروشد.
اکنون، من هنوز به طور کامل فروخته نشده ام. به نظر من بازگشت از شروع بد آنها بسیار سخت است. با این حال، همانطور که نمایش ادامه مییابد، بیشتر به وانیتس به عنوان یک شخصیت میپردازد و دلیلی برای رفتار او ارائه میدهد که هم واقع بینانه و هم دلسوزانه است. همچنین لحظات عاطفی واقعی را به آن دو می بخشد، فراتر از خون آشامیدن، آنقدر هولناک که می تواند به عنوان یک صحنه جنسی سپری شود، که بسیار مورد تحسین قرار گرفت.
بنابراین، در حالی که نمی توانم بگویم دوستش دارم، و *می توانم* بگویم که آنها رابطه را به اندازه ای تغییر دادند که بتوانم تا حدودی از آن لذت ببرم.
*با این حال* اما…
من در تلاشم تا بفهمم که وقتی نویسنده به وضوح میخواست یاوئی بنویسد، چه اهمیتی دارد که آنها را به یک زوج قانونی تبدیل کنیم. مهم نیست که چه باشد، رابطه بین دو رهبر مرد همیشه عمیقتر، متمرکزتر، و به همین ترتیب، قانعکنندهتر از هر رابطهای است که هر یک از آنها میتوانند با یک زن داشته باشند. نه تنها گنجاندن هر گونه علایق عاشقانه زنانه کاملاً غیر ضروری بود، بلکه کاملاً توخالی است زیرا عاشقانه واقعی همیشه تحت الشعاع شبه عاشقانه های همجنس گرا قرار می گیرد.
دومین زن نقش اول، دومینیک، در قایقی شبیه به ژان است. او یک شخصیت کاملاً توسعه یافته است که من خیلی دوستش دارم اما هنوز به رابطه اش با یک مرد محدود است. او دوست دوران کودکی نوئه است که در عشق عمیقی با اوست. این در واقع کاملاً خوب است. هیچ شکایتی وجود ندارد. چیزی که من را در مورد نوشتن او آزار می دهد این است که چگونه عشق او به نوئه تقریباً او را *تعریف* می کند. در آخرین قوس نمایش (در قسمت دوم)، او برای ایجاد انگیزه در نوئه در معرض خطر قرار میگیرد و درگیری درونی او در آن زمان هم به نوئه مربوط میشود. مایه شرمساری است که به نظر نمی رسد او آنطور که می تواند روی پای خودش بایستد، زیرا همانطور که قبلاً گفتم، او شخصیت خوبی است.
راستش را بخواهید، با توجه به اینکه ژان و دومینیک کمی زیرمتن یوری دارند، نویسنده واقعاً باید از تمام آن زمان در صفحه نمایش اختصاص داده شده به روابط خود با مردان استفاده می کرد تا به جای آن رابطه عمیق تری به آن دو بدهد.
جدا از شخصیت های زن، یک جنبه دیگر وجود دارد که من را آزار می دهد. اگر خون آشامیدن استعاره از رابطه جنسی است، نوشیدن خون به زور استعاره از تجاوز جنسی است. من در اینجا عجله نمی کنم. نوئه به صراحت می گوید که نوشیدن خون بدون رضایت غیرقانونی است.
با این حال، اگر اینطور باشد، به این معنی است که نوئه به طور استعاری مانند هر سه قسمت مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد. به طور جدی، این مرد نمی تواند از نوشیدن اجبار خون فاصله بگیرد. اگر می خواهید چیزی را به عنوان استعاره ای برای تجاوز به عنف بسازید، واقعاً باید آن را با جزئیات بیشتری بررسی کنید و از آن به اندازه کافی استفاده کنید تا تأثیر بیشتری بر مخاطب داشته باشد. دور انداختن تجاوز به عنف استعاری و سپس کاوش نکردن آن به عنوان یک مفهوم، نه تنها تا حدودی بد به نظر می رسد، بلکه صرفاً هدر دادن مطلق یک تمثیل است.
مسلماً، تمثیل ها لازم نیست (و معمولاً نباید) یک به یک باشند، اما این را تصور کنید: شخصیتی از خواب بیدار می شود تا شخصیت دیگری را پیدا کند که به شدت به استقلال بدنی آنها حمله می کند. این شخصیت به این متجاوز می گوید که کاری که آنها انجام می دهند جرم است، با این حال متجاوز ادامه می دهد. سپس شخصیت قربانی میگوید که این متجاوز آنها را ضعیفتر از آنها کرده است که نمیتوانند به مقابله بپردازند، و آنها میترسند و نمیدانند چه کنند.
بر کسی پوشیده نیست که منظور از آن چیست. تشابهات صریح است. و این اتفاق برای نوئه در قسمت دوم نمایش می افتد! و صادقانه بگویم، اگر آنها واقعاً این مفهوم را بررسی می کردند، بسیار علاقه مند به گنجاندن آن بودم، اما شخصیتی که این کار را با او انجام می دهد، هرگز واقعاً به خاطر آن محکوم نمی شود. به طور کامل از بین رفته است و او قرار است با شیوه ای که توسط شخصیت های دیگر قربانی شده است با مخاطب همدردی کند.
و قبل از اینکه کسی کلماتی را در دهان من بگذارد، نمی گویم متجاوزان نیز نمی توانند قربانی شوند. چیزی که من *میگویم این است که به نظر نمیرسد روایت او را یک متجاوز تصور میکند و فوراً از نوشیدن خون اجباریاش میگذرد که انگار چیزی نیست.
اگرچه، تقریباً من را شگفتزده نمیکند که این نمایش فقط تجاوز جنسی استعاری را بدون دلیل انجام میدهد. شخصیت دیگری ذکر شده است که در کودکی پیش از بلوغ توسط مادرش دلال شده است و این نیز هرگز دیگر مورد توجه قرار نمی گیرد.
فقط...اگر نمیخواهید کاری با آن انجام دهید، چرا آن را بگنجانید؟ چون تا حدی بی ارزش است و انسان ها از نمایش تروما و رنج احساس رضایت می کنند؟ شاید.
مطالعه موردی Vanitas یک سرگرمی سکسی، خونین و تاریخی گوتیک است. و همچنین بسیار بدتر از آن است که مردم مانند آن رفتار کنند.