بارها و بارها، فصلهایی بوده است که در داستانی به سن بلوغ با افراد تازهکار درباره بتها، صداپیشگان و غیره آشنا میشویم. Idolish7، Wake Up Girls، Bang Dream، Idoly Pride تنها نمونههایی در تاریخ تماشای انیمه من هستند تا به چند مورد اشاره کنم. در همین سال در سال 2022، کیو! روی رادار من ظاهر شد و من انتظاراتی داشتم. با این حال، در طول این بیست و چهار قسمت انتظارات من به طور کلی کوچکترین نبود. وقتی احساس میکرد که انیمه به نقطهای میخورد، به جای دیگری منحرف میشد و کمکی به مسائل نمیکرد. ما به شانزده مبتدی در صنعت انیمه معرفی شده ایم که همگی قصد دارند صداپیشه باشند. اکنون، اینجاست که مشکل شروع میشود که باید روی شانزده شخصیت اصلی سرمایهگذاری کرد که به طور کلی به چهار گروه تقسیم میشوند. من ابزارهای انیمه را برای تقسیم کاراکترها به گروههای فرعی کوچک خود ارائه میدهم تا به گسترش همه چیز کمک کند. در بیشتر مواقع، احساس میشد که دو گروه بیشتر مورد توجه قرار میگیرند، زمان صفحه نمایش، و دو گروه دیگر در پشت مشعل قرار میگیرند. در انتها، شما در حال دریافت داستان های پس زمینه شخصیت ها، مبارزات، و بسیاری از نکات اصلی نمایش هستید که یک گام بزرگ به عقب برمی دارید.
اگر هدف انیمه معرفی افراد تازه کار به صنعت صداپیشگی باشد، با این شروع می کنم. باید سابقه ای از داشتن یک محدوده سنی مشخص برای شخصیت ها داشته باشد. من می دانم که شما زنان مسن را برای برخی از زنان جوان تر nii-san/kohai پویایی Nee-san/senpai می بینید. این در Wake Up Girls تا حدی جواب داد، اما Cue! در زمینه های خاصی که انتظار شکست و شکست دارید شکست خورده اید. اکثر شخصیت های اصلی ما بین پانزده تا اوایل دهه بیست هستند و به نظر من این اشتباه شماره یک بود. باید تاکید کنم که من هیچ تحقیق و یا شیرجه ای در بازی موبایل rabbit hole of Cue انجام ندادم. در سناریویی مانند این کالیبر. من میتوانستم این نمایش را شخصیتهای اصلی در محدوده سنی هجده تا تقریباً بیست و پنج تا بیست و شش سالگی به نمایش بگذارم. این به معنای سنی نیستم، بلکه برای افزودن به پویایی برای شخصیت ها است تا به آنها کمک کند تا به نقطه A به نقطه B برسند. چیزی که این انیمیشن را به خوبی متمایز می کند، داشتن پویایی در انجام senpai است. روابط کاهی به شیوه ای مناسب شکل می گیرد. شما میتوانید با تمام اهداف، تعداد انگشت شماری از شخصیتها را داشته باشید که برای چند سال در صنعت سرگرمی بودهاند که با شکستها، شکستها، و دائماً به دست نیاوردن فرصتهایشان، یک نقطه کانونی باشند. یک شرکت نوپا برای آنها که AirBlue (نام آژانس) است می تواند شروعی تازه به نظر برسد. فرض کنید چهار شخصیت در ابتدای قسمت اول دارید، و سپس آنها متوجه می شوند که دختران بیشتری به عنوان تازه کار وارد شرکت می شوند. این چهار می توانند Nee-sans/senpais مربوطه برای تازه کارها به طور کلی باشند. این چهار نفر وظیفه دارند به آموزش، آموزش و حتی غلبه بر مشکلات درونی خود کمک کنند و در عین حال رهبران زیر گروه های مربوطه خود باشند. به این ترتیب، آنها می توانند به افراد زیر دست خود کمک کنند تا چالش های صنعت سرگرمی را به آنها نشان دهند و رشد خود را نشان دهند. هنوز هم در کنار، چهار نی سان کار خود را انجام می دهند که واحدی برای یافتن جای خود هستند.
من متوجه شدم که این 24 قسمت بود، اما هر گروه باید چهار قسمت متمرکز در هر گروه میبود تا نقطه شروع خود را نشان دهد، اشارهای به پسزمینه بدهد و شیار خود را پیدا کند. من متوجه شدم که این صنعت سرگرمی است و به عنوان یک صداپیشه شما می توانید نقش های زیادی در شغل خود داشته باشید. متوجه شدم که بسیاری از شخصیتها خیلی زود پاهایشان را خیس میکنند و چیزهایی سر راهشان قرار میگیرد. ما شاهد کشمکش هایی با ارائه خطوط، رقصیدن برای نام بردن چند ایده هستیم. وقتی نوبت به نمایش هایی مانند Idolish7 و Wake Up Girls رسید، دیدیم که شخصیت های اصلی باید بر آغاز اولیه خود غلبه کنند تا آن را بزرگ کنند. ما می بینیم که آن نمایش ها دارای شخصیت هایی با شکست، مشکلات، رد شدن، و اجرا در مقابل تماشاگران کوچک برای شروع هستند. نشانه! روایت شخصیتها را مجبور میکند یا نقش شخصیتهای اصلی یک انیمه را بهعنوان تازهوارد دریافت کنند و نه نقشهای کوچک، و برای نام بردن از چند چیز به پروژههای موسیقی ملحق شوند. اگر موانع بزرگی وجود داشت، به عنوان یک بیننده احساس بهتری داشتم. میدانم که این برای برخی خستهکننده است، اما آیا شما ترجیح میدهید قدرت بدست آوردن همه چیز را داشته باشید یا مانع بالا رفتن از دیوارها شوید. احساس میکردم که قسمت آخر این نمایش واقعاً افت کرده است، و در کل هیچ چیز برای شروع به دست نیامد. احساس میکرد که آشپزهای زیادی در آشپزخانه هستند و در آخر قابلمه به شدت سوخت. نشانه! نمایشی است که به نظر می رسد به طور کلی نویدبخش است، اما با گرفتن شانس های بیش از حد در ابتدا و سپس رسیدن به ریشه داستان های شخصیت ها متزلزل می شود. چیزی که برای شروع زیاد نیست و باعث میشود که نمایش در کل آسیب ببیند. با شانزده شخصیت و بیست و چهار قسمت. این می توانست به راحتی به دو فصل دوازده یا سیزده تقسیم شود. در فصل اول روی دو گروه تمرکز کنید، سپس در فصل دوم دو گروه دیگر. یک ماراتن نه دوی سرعت، رویکرد درستی برای نمایشی با مفهومی مانند این است.
با این حساب، برخی از شخصیت ها را دوست داشتم اما نتوانستم روی همه آنها سرمایه گذاری کنم. برخی احساس میکردند که بازیکنان کمی هستند، برخی احساس میکردند که آنها بیش از حد بازی کردهاند، و برخی دیگر شما نمیتوانید خود را مجبور به مراقبت از آنها کنید. برای من 5.5 از 10 است.