برداشت اول فاجعه آمیز است و در نهایت از اینکه سه ماه طول کشید تا این 13 قسمت را تحمل کنم، غمگین شدم. اگر مطلبی خواندید که در مورد سریال کنجکاو شدید، به نظر من گول خوردید! داستان: تمرکز بر پروژه کشتی مانگا، اما ضعیف اجرا شده است (3/10) موضوع مشترک به سختی قابل رویت سریال این است که یک گروه تروریستی در تلاش برای از بین بردن نظم موجود است، که مبتنی بر این واقعیت است که بیوروئیدها (= مهندسی ژنتیکی شده اند) انسان) تعادلی را در عواطف انسانی در جامعه ایجاد می کند و در نتیجه امکان همزیستی مسالمت آمیز را فراهم می کند. ساختار داستان از OVA 1988 پیروی می کند که در آن Deunen و Briareos قبلاً در شهر Olympus و در واحد ویژه E-S.W.A.T هستند. بنابراین، مسیری متفاوت از مسیری است که ما از OVA 2004 می شناسیم. متأسفانه، طرح داستان آنقدر ضعیف نوشته شده است که احساس نمی کنید در طول داستان هدایت می شوید. برعکس، عناصر طرح بیشتر شبیه سنگفرش هایی هستند که به سمت شما پرتاب می شوند. اشارات به اساطیر یونان به خوبی در طرح ادغام نشده اند و از آنجایی که خود توضیحی نیستند، بیننده از خود می پرسد که پس زمینه چیست؟ حیف است که چقدر با اسطوره شناسی ناخوشایند رفتار شده است. اساساً درباره هیچ چیز هیاهوی زیادی وجود دارد و تنها قسمتی که ارجاع ملموسی به اسطوره برای بیننده ایجاد می کند اپیزود شماره است. 10 هیدرا (مار لرنائی). تجسم اساطیر یونان در همه جا حضور دارند. این شهر Olympus نام دارد و توسط یک هوش مصنوعی به نام Gaia اداره می شود و نام هایی مانند. آتنا و نایک در واقع به اندازه کافی اشاره خواهند کرد. اما این سریال در تیتراژ ابتدایی دوباره به وظایف هراکلس اشاره می کند و عنوان هر قسمت نام یکی از دوازده وظیفه را دارد. پس از آن صحنههایی با مجسمههای قهرمانان، تصاویر و موزاییکهای ساخته شده از سرامیک به سبک یونان باستان، به افسانههای مورد بحث در این قسمت اشاره دارد. به معنای واقعی کلمه هر چند دقیقه یک بار سنگ فرش استعاری به سر شما پرتاب می شود که از شما می پرسد آیا می دانید که اشاره ای به اساطیر یونان باستان وجود دارد یا خیر. اگر ببخشید این بیان عمیق نیست، بلکه یک مورد جزئی از بمباران بیش از حد و به طرز وحشتناکی آزاردهنده است!
شخصیت ها: در مقایسه با OVA ها، بازیگران در واقع قرص تلخی هستند (3/10)
بازیگران، داونر بعدی هستند. از یک طرف آنها بسیار بی احساس هستند و از طرف دیگر در نقش خود به سادگی قابل باور نیستند. چرا این را می گویم، زیرا آنها در واقع می دانند که در نیمه راه سریال چه اتفاقی می افتد، و با این حال به مخالفان اجازه می دهند عملاً بدون مقاومتی که قابل ذکر است عمل کنند.
کنوت دونان:
متأسفانه، رشد شخصیت او یک گام به عقب است. در OVA ها، او یک زن جوان گستاخ اما از لحاظ نظامی آموزش دیده و مسئول بود و وظایف خود را با افتخار انجام می داد. در Appleseed XIII او بهعنوان یک پسر بچهگانه، نابالغ، خودخواه و گاهی مبتذل ظاهر میشود. او بیش از حد توانش مشروب مینوشد، همه چیز برایش دردسرساز است، چه رابطهاش و چه تعطیلات. هر چقدر هم که غم انگیز است، شخصیت او به سادگی غیر جذاب است.
Briareos:
او شریک Deunan در سریال است، هم به صورت حرفه ای و هم خصوصی. شما نمی توانید او را به خاطر پذیرفتن نقش غاز مادر سرزنش کنید، به همان اندازه که دیونان رفتاری کودکانه و ناپخته دارد. با این حال، در مقایسه با فیلمها، شخصیتهای سریال تنها سایهای از خود قبلی خود هستند.
هیتومی:
تغییر شخصیت او تقریباً عجیب است. او به عنوان یک بیوروئید باید هماهنگی را در جامعه عاری از احساسات تضمین کند. اینکه او از Briareos در حین انجام وظیفه کمک می خواهد، فقط به این دلیل که یک نوزاد کمی گریه می کند، کاملاً با این ایده در تناقض است.
تصاویر: خارج از ماهیتابه و داخل آتش (3/10)
تلاش هنری جاه طلبانه است، اما این بدان معنا نیست که ایده انیمیشن هر قسمت توسط یک استودیو متفاوت منجر به یک انیمیشن جذاب شود. خلاصه اینطور نیست! طراحی شخصیتها و پسزمینهها به طور کلی از یک ساختار یکنواخت پیروی میکند، اما به طور کلی در مورد استاندارد کیفیت صدق نمیکند. هنر از کیفیت ثابتی برخوردار نیست. پس زمینه ها خوب هستند و با فناوری استفاده شده بسیار جذاب به نظر می رسند. به عنوان مثال، این امر در مورد ساختمان ها، جاده ها و هواپیماها صادق است. از سوی دیگر، با طراحی شخصیت ها، جهان وارونه به نظر می رسد. دیونان شبیه عروسک باربی براق به نظر می رسد و موهایش بیشتر شبیه فلس های ماهی است. از سوی دیگر، ظاهر Briareo به عنوان یک سایبورگ به دلیل بافتهای ناهمگون پوسته بیرونی او نسبتاً نامتجانس به نظر میرسد. علاوه بر این، افکت های نور و سایه و همچنین رنگ آمیزی از نظر کیفیت متفاوت هستند. اگر خیلی غمگین نبود، میتوان به این واقعیت که فیلمها بهتر هستند، خندید، زیرا فناوری کامپیوتری پیچیدهتر بود و شخصیتها بهتر در تصویر کلی قرار میگرفتند.
مانند فیلم ها، Appleseed XIII با CGI و cel-shading ساخته شد، اما کیفیت انیمیشن اغلب کمتر از حد متوسط است. سطح جزئیات اغلب در رابطه با امکانات فناوری مورد استفاده بسیار پایین است و برای اضافه کردن توهین به آسیب، فرآیند روتوسکوپی در انیمیشن یک جشن برای چشم ها نیست. کیفیت انیمیشن بسیار متفاوت است. از یک طرف، سکانس های مبارزه به خوبی اجرا می شوند، شما حس خوبی برای فضایی که شخصیت ها در آن حرکت می کنند، دریافت می کنید. از سوی دیگر، حرکات ساده، مانند راه رفتن، اغلب متلاطم به نظر می رسند و وضعیت شخصیت غیر طبیعی به نظر می رسد. تلاش برای ایجاد تنوع بیشتر از حالات صورت مناسب با استفاده از فناوری ضبط حرکت متاسفانه فقط تا حدی موفق است. شخصیت ها برای بیننده بیگانه می مانند، به طوری که نمی توان با آنها همذات پنداری کرد. به طور کلی، این سریال نمایشی است، اما به دلیل رندر ضعیف بافتها که فراتر از خطوط کلی مدلهای کاراکتر است، تأثیر خود را از دست میدهد. تصویر کلی را به بهترین نحو می توان با سکانس های ویدیویی بازی های رایانه ای قدیمی مقایسه کرد.
صداها: اساسا بهترین قسمت انیمه است، اما هنوز متوسط است (5/10)
BGM توسط سازنده موسیقی ژاپنی Conisch (Konishi Hiroaki) ساخته شده است که او همچنین مسئول موسیقی در چندین سریال Mardock است. مطابق با ترجیح آهنگساز، تنظیم های موسیقی بر استفاده از سینت سایزر متمرکز شده است و بنابراین به سمت ژانر الکترونیکی و همچنین تونالیته جاز مانند است. موسیقی تا حد زیادی مناسب است، اما متاسفانه نمی تواند نمره کلی را بهبود بخشد.
افتتاحیه و پایان سریال قطعه ای به نام "رقص های پولوتس" است. با حسن نیت بسیار می توان آن را با اپرای «شاهزاده ایگور - رقص دوشیزگان (پایان پرده دوم اپرا) با عنوان همنام «رقص های پولوتس» اثر الکساندر بورودین ربط داد، زیرا این انیمیشن بار دیگر به دوازده وظیفه هراکلس، من نمی خواهم بیشتر از این به آن بپردازم.
مثل همیشه در پایان بخش صدا، می خواهم به صداپیشگانی اشاره کنم که نظرم را جلب کردند. در این مورد، در میان بازیگران مرد، اوچیدا نائویا به عنوان صدای افسر ارشد E-S.W.A.T. او تلفظ خوب و توانایی قوی برای تغییر دارد. او همچنین بسیار باتجربه است، شاید صدای او را از سریال هایی مانند ناروتو (Suien) و Drifters (Oda، Nobunaga) بشناسید. از میان صداپیشه های زن، صدای هیتومی را که تاکاهاشی میکاکو صحبت می کرد، دوست داشتم. او یک نقش مکمل دارد، اما من واقعا از صدای لطیف و زنانه او و همدلی او با شخصیتی که به تصویر می کشد لذت بردم.
سریال بدبختی است و شرم آور است که ایده بزرگ مانگای Masamune Shirow به این شکل از بین برود. این سریال برای غلبه بر اولین برداشت منفی بسیار کم است. برای من شخصا، همراه با Elysium (2003) و Berserk (2016، 2017)، این نمونه دیگری از جنبه منفی استفاده از CGI است. من هنوز گیج هستم و نمی دانم قسمت 13 برای کدام قسمت خوب بود؟ اما من حدس می زنم بیهوده.
من این سریال را به کسی توصیه نمی کنم. وقت تلف کردنه!
مثل همیشه، با تشکر برای خواندن.