این اولین سری Clamp من است (به غیر از Code Geass). بله، وقتی صحبت از این گوشه خاص از دنیای انیمه به میان میآید، من تازهکار هستم، و صرف نظر از اینکه چه میگویم، علاقهمندم که سریالهای بیشتری از Clamp ببینم، البته نه به خاطر کمئوهای مختلف در این مجموعه. اینها انصافاً کمی حواس پرت کننده بودند. و من با نگرش منفی نسبت به آن وارد این موضوع نمی شوم. مطمئناً، کمی ساخارین است، اما این یک نوع نکته است. زن جوانی به طور ناگهانی در شهری با حیوان عروسکی سخنگو و نفس گیر با هدف اصلی ترمیم قلب شکسته مردم ظاهر می شود. اگر این مقدمه ای برای نمایش ساخارین نیست، من نمی دانم چیست. بنابراین هنگامی که مردم شروع به دعوت از این غریبه تصادفی به خانه و پیش دبستانی خود می کنند، شما فقط با آن غلت می زنید. این نوع نمایشی است که شما تماشا می کنید. قرار نیست به شدت واقع بینانه باشد.
این حسی است که من در بسیاری از سریال ها سوار شدم و واقعاً اوقات خوبی را با آن سپری کردم. مجموعه کوباتو با یک فرد جدید در شهر آشنا میشود و به آن کمک میکند که احساس کند راهی عالی برای ساختن جهان است، از جمله داستانهای بسیار تاثیرگذار در مورد عشق از دست رفته و رها کردن چیزها، به ویژه. فقط کاش نمونه های بیشتری از این را می دیدیم، یا حداقل می دیدیم که چگونه تعاملات زیاد او شهر اطرافش را تغییر داد - صادقانه بگویم، فقط چند لحظه از راه رفتن او در خیابان و برخورد با افرادی که او را می شناسند. نامگذاری پس از راه رفتن در یک غریبه می توانست به ایجاد عمق و وسعت ارتباطاتی که او فراتر از محدوده کوچکی که در طول سریال می بینیم کمک کند.
اما مشکل اینجاست: من فکر می کنم این بهترین چیز در این مجموعه است. داستانهای سرتاسری مربوط به یک وامدهنده که تلاش میکند مدرسه را خراب کند، رابطه سایاکا با شوهرش، سابقه فوجیموتو و، بهویژه، کل دلیل کوباتو برای حضور در اینجا همراه با آیوریوگی، تقریباً کارساز نیست.
برای شروع، سریال با بسیاری از اسرار مرکزی خود در کنار تماشاگران قرار می گیرد. داشتن افشاگری های بزرگ در پایان یک سریال لزوماً مشکلی نیست، اما به این معنی است که ما واقعاً نمی توانیم با گذشته یک شخصیت یا آرزوهای آنها تعامل داشته باشیم. از همان ابتدا به ما گفته شد که کوباتو می خواهد برود... جایی. برای مدت طولانی مشخص نیست کجاست، بنابراین پشت سر گذاشتن خواسته او، که درایو مرکزی سریال است، سخت است. برای سرمایهگذاری خیلی مبهم است، و وقتی همه چیز در نهایت فاش میشود، معمولاً با سؤالات بیشتری روبرو میشوم تا پاسخ. آنچه که اغلب واضح به نظر می رسید آشکار شد که بسیار کمتر است، و انگیزه های شخصیت با در نظر گرفتن پاسخ هایی که به ما داده می شود، معنای کمتری دارد.
اما این فقط اسرار نیست که مرا آزار می دهد. حتی زمانی که افشاگریها زودتر اتفاق میافتد و شخصیتها در داستان ماندگار میشوند، آنها از تهدید ظاهری به سر و صدای پسزمینه برمیگردند به تهدید و در نهایت به ... ستون حمایت؟ فرصتهایی برای ایجاد و ایجاد روابطی وجود دارد که از دست میروند، و بسیاری از اتفاقات را به قوسی تبدیل میکند که چنان چرخش ناگهانی به خود میگیرد که به من ضربه میزند. اینطور نیست که هیچ خرده نان منتهی به این لحظات نبود، اما آنها باعث شدند که در بیشتر سریال ها رفتار شخصیت ها و چرایی آن را بسیار زیر سوال ببرم.
و سپس روابط وجود دارد. با کنار گذاشتن مسائل مربوط به نحوه حل این روایت ها، متوجه نشدم که داستان کمک زیادی به من در هیچ یک از عاشقانه ها کرده است. در هر صورت، ریشهیابی جفتهایی که قصد ایجاد آن را داشت، به طور فعال دشوارتر میکرد. من قصد ندارم هیچ رابطه مشخصی را خراب کنم، اما نمایش به طور فعال برخی از شیمی های آشکارتر را که ایجاد می کند به نفع چیزی که به نظر می رسد اجبار و ساختگی توسط خود طرح اتفاق می افتد رد می کند. یک رابطه دیگر هم بر اساس مدت زمان ناگفته ای با هم ساخته شده و هم با نزاع مخدوش شده است، اما از آنجایی که یکی از شخصیت ها پس از آشتی ظاهراً به سختی ظاهر می شود، ما به سختی از دیدن اصلاح آن قدردانی می کنیم. برای نمایشی درباره ترمیم قلبهای شکسته، دیدن تزلزل آن با نمونههای طولانیترش ناامیدکننده بود.
در نهایت، پایان وجود دارد. میدانم که بهطور مبهم به برخی از چیزهایی که در آنجا وجود دارد اشاره کردهام، اما در کل، من را هوس کرد. عناصری وجود داشتند که احساس میکردند فقط آنجا هستند تا ما را در یک نقطه خاص رها کنند، و به نظر نمیرسید که نمایش برای ما مهم باشد که چگونه به آنجا رسیدیم. مطمئناً، بار دیگر آن شیرینی ساخارین بود، اما احساس میکردیم که ما موظفیم که به جای دیدن ساخت ارگانیکتر آن، به آنجا برسیم.
این نمایش هنوز زمان خوبی است که فقط با این شخصیت ها می نشیند و لحظاتی را برای کوباتو ارائه می دهد تا یک نیروی واقعی برای خیر باشد. فقط شرم آور است که آنها در داستانی ساخته شده اند که باعث می شود سرم را بخارم یا اغلب ناامید شوم.