پس از تماشای مجدد این فیلم برای… نمیدانم چند بار – در نهایت تصمیم گرفتم یک بررسی بگذارم و همه دلایلی را بیان کنم که چرا THIS به راحتی بهترین فیلم استودیو گیبلی در تمام دوران است. داستان 10/10 من در اینجا کاملا صادقانه می گویم، وقتی برای اولین بار این فیلم را تماشا کردم، نوجوانی جوان بودم و بیشتر آن را درک نمی کردم اما به هر حال در نهایت عاشق آن شدم. همچنین این اولین فیلم گیبلی بود که تا به حال تماشا کردم و به نوعی (اما نه واقعاً) اولین معرفی انیمه بود. بنابراین ممکن است فکر کنید که من مغرضانه هستم (که منصفانه است و شاید هم درست باشد)... بنابراین گفتن اینکه من داستان را به طور کامل متوجه نشدم نقطه انتقادی است، درست است؟ هرچند در این مورد نه. چون احساس می کنم زیبایی این فیلم در این است که هر چه بیشتر آن را تماشا کنید، بیشتر می توانید به زیبایی و پیام پشت آن قدردانی کنید. زیرا شما شروع به دیدن جزئیات بیشتر می کنید و سپس متوجه می شوید که نوشتن این فیلم چقدر شگفت انگیز است، که همه چیز کاملاً مطابق با یک شاهکار است. اکنون ممکن است فکر کنید: "این شخص فیلم های دیگری را تماشا کرده است، پس از یک بار تماشای آنها به آنها امتیاز بدتری می دهد و ممکن است هرگز به آنها برنگردد تا بیشتر از آنها قدردانی کند." اما اجازه دهید این را به شما بگویم: اگر داستانی آنقدر شما را مجذوب خود میکند که با وجود اینکه کاملاً نمیفهمید، دوباره به آن باز میگردید و بعد از آن که فهمیدید حتی بهتر میشود، نوشتن و داستانگویی عالی است.
اما بیایید بیشتر روی خود داستان تمرکز کنیم. ممکن است به این دلیل باشد که من یک رمانتیک ناامید هستم، اما این داستان همه چیزهایی را دارد که یک داستان عاشقانه فوقالعاده به آن نیاز دارد: محیطی جالب، شخصیتهای دوستداشتنی (به آن خواهیم رسید) و داستانی با سرعت خوب. فقط فرضیه تبدیل شدن یک دختر جوان به یک خانم مسن و پیوستن به یک جادوگر در قلعه متحرک خود (همراه با سایر شخصیت های عجیب و غریب) جالب به نظر می رسد. اما چیزهای بیشتری در آن وجود دارد. من وارد جزئیات نمیشوم، اما وقتی متوجه میشوید که هر چیزی که اتفاق میافتد در واقع همه چیز در یک دایره کامل تنظیم شده است، ذهن شما را متحیر میکند و من به سادگی عاشق نوشتن اینگونه هستم. به زبان ساده: زوزه که قلبش را به یک روح آتش می دهد و با آن قرارداد می بندد و سوفی باید لعنت را از بین می برد در حالی که خودش را نیز حل می کند، پیچیده تر از آن چیزی است که فکر می کنید در عین حال آسان تر است. اوه درست است، و در عین حال یک جنگ در جریان است. اعتراف میکنم که آنها میتوانستند کارهای بیشتری برای توضیح ساختن جهان و افسانه انجام دهند، اما در عین حال فکر میکنم خوب است که این کار را نکردند، زیرا تمرکز بیش از حد را تغییر میداد. و در حالی که آنها فقط اندکی اطلاعات به ما می دهند، من فکر می کنم که نحوه بیان هاول با یک بیانیه به نوعی مناسب است: هر طرف جنگ که باشد، تفاوتی وجود ندارد و این قدرتمند و عمیق است. به هر حال، این تنها چیزی نیست که عمیق است. بسیاری از خطوط نمادین در این فیلم وجود دارد که واقعاً به عمق می رسد و همچنین استعاره ها یا اتفاقات دیگری مانند اولین برخورد هاول و سوفی تا آخر کار، زمانی که سوفی از جادوگر زباله ها و حتی خود قلعه، قلب هاول را می خواهد. که اخیراً متوجه شدم، در واقع میتواند معنای عمیقتری در ذهنیت و احساسات هاول داشته باشد (این فیلم واقعاً نیازی به اینقدر عمیق ندارد، اما دارد). بنابراین من این را به شما واگذار می کنم که داستان را با جزئیات کامل بررسی کنید و همچنان معانی ارزشمند و زیبا را بیابید. اما میتونستم ساعتها ادامه بدم…
شخصیت ها 10/10
شخصیتهای خوشنویس، حیاتیترین عنصر برای هر داستان خوب هستند و من قویاً معتقدم که بدون آنها، دیگری امکان پذیر نیست. صرف نظر از اینکه یک ایده یا مفهوم چقدر خوب است، اگر شخصیتهای درگیر بیتفاوت باشند، داستان نیز دچار مشکل میشود. همین امر برعکس است (اما ممکن است یک داستان بد را به خاطر شخصیت های دوست داشتنی کمی دوست داشته باشیم، اما بعید است که یک داستان خوب را با شخصیت های بد نوشته شده دوست داشته باشیم). اما شخصیتهای بزرگ به این معنا نیست که شما از همان ابتدا همه چیز را در مورد آنها دوست دارید و میپذیرید و فکر میکنم این جنبه دیگری است که در این فیلم دوست دارم (اما به آن خواهم رسید).
بیایید با شخصیت اصلی خود سوفی شروع کنیم که یک دختر معمولی است، با یک زندگی معمولی که آشکارا اعتماد به نفس ندارد. برای من او همیشه یکی از مرتبطترین شخصیتهای بیرونی بوده است. مثل این صحنهای وجود دارد که وقتی با خواهرش صحبت میکند (پس از اولین برخوردش با هاول) و میگوید نگران نمیشد که او قلبش را بخورد، زیرا او زیبا نیست و خواهرش عکس میگیرد و به او یادآوری میکند که جنگی در بیرون در جریان است معمولاً فکر میکنید که شاید خواهرش درست میگوید و او نباید به این موضوع فکر کند، و در حالی که من موافقم که در مقایسه با آن از اهمیت کمی برخوردار است، خواهرش که این را میگوید نیز آشکارا «زیبا و محبوب» است. و حتی اگر آن را به صورت سوفی نزند، به نوعی نشان می دهد که زندگی در سایه یکی از خواهر و برادرت چگونه است (به هر حال من کاملاً فکر می کنم که سوفی زیباست، به خصوص بعدا - من هم به آن خواهم رسید! ). اما حتی نشان نمی دهد که سوفی نگران محیط اطرافش نیست (او مغازه را ترک کرد تا از خواهرش مراقبت کند در حالی که مادرشان رفته بود زیرا نگران بود). و حتی وقتی سوفی به دلیل طلسم پیر میشود، فقط در موقعیتهای خاصی به این موضوع اهمیت میدهد. او بسیار مرتبط است، فقط سعی می کند از پسش بربیاید و بهترینش را ارائه دهد. اما او همچنین کسی است که به هاول کمک می کند و دیوارهای او (و سطحی بودن او) را خراب می کند - حتی به معنای واقعی کلمه. یکی دیگر از چیزهایی که در مورد شخصیت او دوست دارم این است که بر خلاف بسیاری از داستان های دیگر که در آن یک دختر معمولی فوق العاده ظاهر می شود، برای او یکسان نیست. او تغییر می کند و به نوعی طلسم هاول و طلسم خودش را نیز می شکند (اگرچه فکر می کنم هر دوی آنها در این امر نقش داشته اند)، داستان هرگز بر روی کارهایی که او به تنهایی انجام داده تمرکز نمی کند. او یک شخصیت زن بسیار قوی است که رشد شخصیتی فوق العاده ای دارد که به وضوح از طریق تغییر در بعضی مواقع دیده می شود و عزم خود را برای کمک به هاول نشان می دهد که حتی قبل از اینکه بفهمد عاشق او شده است تلاش می کند. بنابراین اگرچه انگیزه او ممکن است عشق باشد، اما آنقدر طبیعی اجرا شده است که احساس میکنم در داستانسرایی بسیار نادر است (مخصوصاً این روزها). همچنین نگاه کنید که او چگونه مردم را می کشد... کلاه شلغم، جادوگر زباله، هین و حتی کلسیفر. از اولین باری که این فیلم را تماشا کردم، نمیتوانستم شخصیت او را دوست نداشته باشم. که برای یک دختر معمولی به طرز شگفت انگیزی پیچیده است.
صحبت از شخصیت های پیچیده ... یکی دیگر هم وجود دارد و آن هاول است. و اگرچه در ابتدا از او بدم نمی آمد، اما فکر می کنم شخصیت او نسبتاً سطحی شروع می شود (که فکر می کنم عمدا انجام می شود). او یکی از معدود نمونههایی است که دوست دارم وقتی در مورد شخصیتهایی صحبت میکنم که با پرچم نارنجی شروع میشوند (شاید نه کاملاً قرمز) اما به دلیل رشد شخصیت به پرچم سبز تبدیل میشوند (سوفی نیز شخصیتسازی بسیار خوبی دارد). شخصیت هاول باید اینگونه شروع کند تا داستان و توسعه شخصیت کار کند. منظورم این است که... من دروغ نمی گویم و می گویم اولین برخورد او با سوفی قلبم را ذوب نکرد (حتی بیشتر از این هم اکنون پس از اینکه داستان را حتی بهتر می دانم) اما او واقعاً سطحی است و واقعاً قابل اعتماد نیست. اگرچه نمی گویم او برای دوری از جنگ ترسو است. اما همه اینها با ورود سوفی به زندگی او تغییر می کند. چیزی که او اجازه می دهد (به یک دلیل بسیار خاص) اما حتی او نمی داند تأثیر او بر زندگی است که به لطف او می تواند از منظری جدید ببیند و تغییر کند. اما او همچنین به سوفی کمک می کند تا از پوسته خود خارج شود. او متوجه می شود که وقتی صحبت از ماهیت واقعی مردم می شود، برخی چیزها بسیار سطحی و کم اهمیت هستند. و شاید به این دلیل است که همانطور که گفته می شود در جوانی تنها و تنها بوده است. من فکر می کنم جنبه های جالب تری در مورد شخصیت او وجود داشته باشد، مانند جزئیات قراردادی که او با Calcifer بسته است. اما فکر نمیکنم از داستان دوری کند که آنها این را درج نکردهاند. همچنین فکر میکنم او در تغییر سوفی و رفع نفریناش نقش داشته است، زیرا به او کمک میکند تا خودش را آنطور که واقعاً هست ببیند و از نظر او همیشه زیبا بوده است. من فکر میکنم این درس زیبایی است، زیرا شاید برای دنیا یک نفر احساس زیبایی و اعتماد به نفس کمتری داشته باشد و شاید برای دیگران مهم نباشد، اما آن شخص میتواند زیبایی درون خود و شاید زندگی را به او نشان دهد. سوفی از بودن با هاول و دیگران لذت می برد. او عاشق این مکان و مردم شد. در همان زمان هاول کسی را پیدا کرد که برایش بجنگد و دیگر تنها نبود. برای او همیشه سوفی بود که می توانست او را از تاریکی نجات دهد. با این حال آنها به یکدیگر کمک کردند. و این همان چیزی است که یک داستان عاشقانه زیبا در مورد آن است.
احتمالاً چیزهای بیشتری میتوانم درباره شخصیتهای اصلی دوستداشتنیمان بگویم، اما بهتر است در اینجا متوقف شوم و به طور خلاصه به شخصیت فرعی اشاره کنم که اگرچه عمیق و جالب نیست، اما در نقشهای خود مشارکت میکند. باید اعتراف کنم که اولین باری که این فیلم را تماشا کردم از مارکل خوشم نیامد (از آنجایی که احساس می کردم او آزاردهنده است) اما اکنون فکر می کنم او به اطراف کمک می کند تا از لحن جدی که لازم است دور شود. و حتی جادوگر ضایعات نیز نقش خود را انجام می دهد و تحت یک توسعه شخصیت جالب و قوس رستگاری قرار می گیرد. جالب بود که ببینیم قبل از همه اینها چگونه به نظر می رسید و چگونه بود…. همچنین من عاشق کلسیفر ساده لوحانه هستم. شلغم هد هم بد نیست، اما معلوم شد که… می دانید، کمی تصادفی بود. اما من دوست داشتم که وقتی سوفی به طعنه از او خواست برایش خانه بیاورد، او به معنای واقعی کلمه قلعه هاول را برایش آورد. بنابراین او در واقع همه اینها را مدیون این مرد است. شلغم هد واقعی است... من هم در زندگیم به یکی نیاز دارم که مرا به زوزه من برساند... (شوخی می کنم، یا شاید نه... :). شخصیتهای دیگر نیز بدون توجه به شخصیتهای اصلی ما به داستان کمک کردند، که این نیز نادر است زیرا معمولاً حداقل یک شخصیت مکمل وجود دارد که قلب من را میدزدد.
انیمیشن 10/10
عشق به جزئیات در این فیلم دیوانه کننده است ... حتی بیشتر از آن هر چه بیشتر تماشا کنید. و من فکر میکنم که فقدان جهانسازی و ساختن لور را جبران میکند، زیرا شما در واقع میتوانید جزئیات زیادی را ببینید که توضیح داده نشدهاند. بصری نقش مهمی در هر فیلم ایفا می کند و این امر به ویژه برای فیلم های گیبلی صادق است. از مناظر گرفته تا طراحی شخصیت ها و قلعه هاول... همه چیز در مورد این فیلم و انیمیشن آن به سادگی خیره کننده و کاملاً ناب است. و در حالی که من هر یک از مدلهای موی هاول را دوست نداشتم، آنها عملکرد خوبی در مراحل مختلف زندگی او داشتند. (در داخل قلعه او نیز همینطور). من هنوز در تعجب هستم که چگونه کلسیفر از هین زیباتر شد (ببخشید که از سگ متنفر نیستم، این تقصیر او نیست).
موسیقی متن 10/10
"Merry Go Round of Life" یکی از موسیقی متن های مورد علاقه من در تمام دوران است. من فقط این آهنگ را دوست دارم و می توانم همیشه به آن گوش دهم. تشخیص آن آسان و بسیار مناسب است. اما بقیه موسیقی نیز فضا را کاملاً تنظیم می کند. حتی آهنگ پایانی بیشتر و بیشتر بر من رشد می کرد. همان طور که در مورد انیمیشن، فضا را تنظیم کردند.
در کل 10/10
شخصاً فکر میکنم فیلمهای زیادی وجود ندارند که شایسته این برچسب باشند که برای یک «شاهکار» مناسب باشند و اغلب با تعصب همراه است. اما در این مورد من در واقع حتی پس از چندین بار تماشای آن به این فیلم آنقدر امتیاز ندادم ... اما هر چه بیشتر آن را تماشا می کنم بیشتر دوستش دارم. مانند عشق شکوفا بین هاول و سوفی. به نظر نمی رسد این پیام پیشگامانه باشد. جای زیادی برای تفسیر وجود دارد اما نه آنقدر که بینندگان را معلق بگذارد. و بله، می دانم که با کتاب بسیار متفاوت است. اما من باید اعتراف کنم… من یک بار سعی کردم کتاب را بخوانم (و شاید دوباره تلاش کنم) اما به دلیل متفاوت بودن آن نتوانستم از آن عبور کنم زیرا شخصیت هایی را که شنیده بودم دوست نداشتم. اینطور باش، اما من می دانم که این یک فیلم کلاسیک است... فکر می کنم شما باید چیزی را به مخاطب خود بدهید، کاری که آنها با این فیلم انجام دادند. بنابراین من واقعاً از تغییراتی که آنها در داستان و شخصیت ها ایجاد کردند خوشحالم زیرا منجر به این داستان زیبا شد. بنابراین من می خواهم چیزی را بگویم که فقط در مورد فیلم دیگری بر اساس یک کتاب گفتم (و احتمالاً فقط در این دو مورد زیرا معمولاً غیرممکن است) ... با اعتراف به اینکه فیلم بهتر از کتاب است (اونجا گفتم آی تی!). این همیشه فیلم مورد علاقه من گیبلی و به طور کلی یکی از فیلم های مورد علاقه من خواهد بود. زیبایی بسیار زیادی وجود دارد، چیزهای زیادی برای کشف وجود دارد. بنابراین بله، من 100٪ آن را توصیه می کنم. نمیدانم در نهایت به اندازه من عاشق آن خواهید شد یا نه... اما اگر به آن فرصت بدهید و در اولین تماشای خود آن را دوست داشته باشید، فکر میکنم ارزش این فیلم هر چه بیشتر تماشا کنید افزایش مییابد. و این یک داستان سرایی زیبا و یک شاهکار است.