در ابتدا ، وقتی برای تماشای این فیلم رفتم ، فکر کردم قصد دارم فیلمی راجع به عشق نوجوان ببینم. آنچه در عوض تماشا کردم داستانی در مورد خاطرات بود. این مرا به یاد چیزهای گذشته مارسل پروست می اندازد ، به این معنا که قصد واقعی روایت نقاشی تصاویر از گذشته است - از عزیزانی که گذشته از گذشته غیر قابل درمان و معنادار بودند. من کاملاً معتقدم که پایان غم انگیز و دلهره آور عمدی است. نویسنده می خواهد روایت را بر خاطره سوئی متمرکز کند ، منظور او از Yi-Gyeong ، تمام چیزهایی که او بود ، و همه آنچه اکنون از دست رفته است گذشته است که فقط خاطرات باقی مانده است.
برای من کاملاً واضح است که نویسنده می فهمد که تصویر Yi-Gyeong در اینجا یک چاپلوس نیست. با قضاوت بر اساس بررسی ها در اینجا و جاهای دیگر ، بسیاری از مردم استدلال و تصمیمات او را درک نمی کنند. اما این نوع داستان نیست. به نظر نمی رسد Yi-Gyeong بخواهد خودش را بهانه کند. او احتمالاً می تواند پرونده بهتری برای خودش ایجاد کند ، اما نمی خواهد. او این تصمیمات را گرفت و مجبور است آنها را بپذیرد ، همانطور که همه این کار را می کنند ... "من حق ندارم گریه کنم" بله ما این را می گیریم.
با وجود غم و اندوه ، من پایان فیلم را دوست دارم. این همان در ابتدا باز می گردد ، تا اولین لحظه Yi-Gyeong فکر کرد که Suyi زیبا است ، به آن لبخند وقتی که نام پرنده را در کنار رودخانه گفت. مانند سفری که او در پایان فیلم انجام می دهد ، کل داستان سفری است که از طریق روابط او با سوئی و چقدر برای او معنی دارد. سفر به گذشته به پایان می رسد که سوئی دیگر با او نیست ، اما این زندگی است. حتی وقتی مردم با ما نیستند - به هر دلیلی - ما هنوز هم می توانیم از آن لحظات قدردانی کنیم که زندگی آنها قلب ما را لمس کرد و به علائم آنها اجازه داد.
----
من انیمیشن کره ای زیادی را ندیده ام ، اما من این یک فیلم زیبا بود. هنر ، صدا ، دلخواه ، برای این نوع داستان خوب کار می کند.