توجه: این از یک بررسی ویدیویی است، به دنبال پیوندها در صفحه نمایه من باشید. SB سعی میکند در میانآهنگهای کمدی، به ماوراء طبیعی زمانهای تاریخی اشاره کند (بر خلاف انیمههای دیگر با تنظیمات فانتزیتر، در اینجا احتمالاً تغییرات آبوهوا خیالانگیزتر است). کاری که معمولاً انجام می دهد این است که سناریوهای خاصی را ایجاد می کند که احتمالاً به شیوه ای بسیار پیش پا افتاده در زمان های تاریخی اتفاق افتاده است، که دیدن آن می تواند جالب باشد زیرا حتی فیلم های کوروساوا در تضاد غم انگیز احتمالات انیمیشنی است که داستان می تواند ایجاد کند. در حالی که گاهی اوقات به نظر می رسد بیش از حد بالا است، آنها نوعی از این قابلیت ضمنی هستند که به احتمال زیاد واقعیت ندارند، اما در حالی که انیمیشن هستند منطقی است. در این مورد، به نظر میرسد که گاهی اوقات شخصیتها را به اندازههای غیرواقعی بزرگ میکند که نتیجه ممکن است آنطور که انتظار میرود نباشد (که ممکن است به دلیل تکیه بر یک قوس برای قسمتها باشد، جایی که انیمههای دیگر مانند Inuyasha تمایل دارند طولانیتر ادامه دهند و غیره. این یک انفجار نیست)، یا آنها را به زمان کمی محدود کنید که انسان تعجب کند که چرا اصلا وجود دارند (همانطور که در مورد Itsuki، همانطور که بعداً بحث شد؛ توجه داشته باشید که این بررسی به این ترتیب اسپویلهایی از انیمه نخواهد داشت، اما به جزئیات واقعیات تاریخی موازی خواهد پرداخت).
نبرد اوکهازاما در واقع برای ایماگاوا از نظر تاریخی بدتر از آن چیزی بود که در انیمه به تصویر کشیده شده بود، زیرا سربازانش به سادگی فرار کردند، و به نظر می رسد علیرغم اینکه این قسمت بیشتر دایمیوهای دیگر را نشان می داد (سانادا و تاریخ ظاهراً از نظر تاریخی حضور نداشتند، در حالی که مائدا توشی بود. ، اما او تا فصل دوم معرفی نشده است)، در واقعیت بیشتر تحت سلطه Nobunaga بود (اما فقط به عنوان یک ضد حمله)، در حالی که در انیمه به نظر می رسید که او از هیچ جا ظاهر می شود. همچنین، استراتژی مربوط به یک ارتش کوچکتر برای غلبه بر ارتش بزرگتر را حذف می کند (تا حدی شامل آب و هوا، که متحرک بود).
به طور خلاصه به نبرد هیتوتوریباشی اشاره شد، و با این حال هنوز بر شخصیت ماسامونه تأثیر می گذارد، به طوری که یک فلاش بک وجود دارد که همچنین نشان می دهد که چرا کوجورو تا این حد وفادار است - نیهونماتسو یک دایمیو بود که ظاهراً در SB فراموش شده بود، و با این حال می توانست برای ماسامونه تفاهم ایجاد کند، به خصوص که فصل دوم تمرکزش روی اوست. همچنین، Satake Yoshishige با وجود اینکه عملاً در انیمه وجود ندارد، عمدتاً در بازیها دیده میشود، اما میتوانست حداقل در یک فلشبک معرفی شود، زیرا به نظر میرسد که او از نظر تاریخی یک دایمیو مخالف قبیله Date در این نبرد بوده است (حتی اگرچه ایتسوکی با نیم دقیقه اکران در سریال اصلی Basara، زمان بیشتری نسبت به Satake دارد که در بازی به عنوان دست و پا چلفتی به تصویر کشیده می شود و هیچ اشاره ای به تاریخچه آنها با Masamune نمی شود.
نبردهای آنگاوا و ناگاشینو (قسمت 5 و 6) به نظر می رسد شاید با هم ترکیب شده باشند. عنوان اپیزود به ناگاشینو اشاره دارد، اما آزای از نظر تاریخی حضور نداشت، در حالی که او در انیمه حضور داشت، اگرچه او در آنگاوا بود، جایی که آساکورا یوشیگیج (به طور خلاصه در انیمه به آن اشاره شد) نیز بود - ناگاشینو نیز نمی توانست شینگن داشته باشد، زیرا مرده بود. دو سال قبل در سال 1573 (اما به نظر می رسد انیمه اصلاً به تاریخ ها و اختلافات اهمیتی نمی دهد) پسرش را داشت که کاملاً از انیمه حذف شد. زمانی که صحبت از فاصله گرفتن اودا از آزای و استفاده او از آرکبوزیرها به میان می آید، بیشتر دقیق است، اما هیده یوشی به طور قابل توجهی در انیمه غایب بود، علیرغم اینکه اولین بازی او در تاریخ بود (که در فصل دوم به طور ناگهانی معرفی شد). همچنین به نظر می رسد شینگن به جای آساکورا با توکوگاوا می جنگد - اقدامات هوندا نیز به ظاهر مجوز هنری بود (اما در آن زمان، این واقعیت که او به نوعی یک ماشین سازی در سال 1570 است نیز همینطور بود). این اپیزودها همچنین از نظر تاریخی شامل وقایعی است که در طول محاصره قلعه اودانی اتفاق میافتد، اما در اکثر موارد متفاوت است.
همراه با رویکرد سبک بیش از ماده به خود انیمیشن، روایت با تأکید بیش از حد یا کمرنگ روی شخصیتها و مفاهیم خاص مشکل داشت - ننه یکی بود، فقط در فلاشبکها دیده میشد، علیرغم اینکه ظاهراً انگیزه مائدا برای سرمایهگذاری بود، در انیمیشن بسیار نادیده گرفته شد. و با این حال از نظر تاریخی روایت مهمی که انیمه ادعا می کند بسیار مهم است (تنها چیزی که واقعاً گفته می شود و اغلب تکرار می شود) به هیچ وجه رخ نداده است و بنابراین موضوع گنجاندن آن در انیمه باید زیر سوال رود، زیرا طولانی تر و نیمه -فلاش بک منسجم در دسترس نبود، پس اصلاً چه فایده ای داشت؟ به نظر میرسید که نشان میدهد هیدهیوشی قدرت میخواهد، اما بعداً نشان داده شد که او به اندازه اودا بیرحم نیست، و بنابراین انگیزهها مشکوک هستند.
انیمه سعی میکند با پر کردن داستان با نبردهای زیادی که ممکن است به نام آن دوره عمل کند، اما گاهی اوقات غیرضروری و از نظر تاریخی ظاهراً هیچ مشابهی وجود ندارد، مثلاً. با اشاره کوتاهی به وضعیت هنگان جی، هیدیوشی به دلایلی احساس می کند که راهبان را کتک می زند، علیرغم اینکه در انیمه معنای کمی دارد، زیرا آنها فقط سی ثانیه قبل معرفی شده اند، در حالی که از نظر تاریخی به نظر می رسد فقط اودا بوده است که سعی کرد معبد را ویران کند و هیدیوشی بعداً به پسر راهب، کنیو، به خاطر مخالفت با اودا پاداش داد. چنین سیاستهایی در سریال وجود دارد، اما فرض نبردهای مداوم سرگرمکننده، با فراموشی تاریخ، باعث ایجاد یکنواختی و عدم دقت میشود...
همچنین یک مشکل جزئی با عدم ارتباط بین دوره های مختلف تصویر شده در چندین فصل در SB وجود دارد، زیرا هیده یوشی در انیمه به نظر می رسد با اودا ارتباطی ندارد، علیرغم اینکه از نظر تاریخی یک نگهدارنده است، در حالی که در سریال تنها مقایسه بین شهوت آنها برای قدرت است، ظاهرا تنها با سطوح مختلف بیرحمی، اما اگر همه این رشتهها یکپارچه و واقعبینانهتر بودند، خود روایت منطقیتر میشد - نه این که خیال لذت بالقوه را از بین ببرد، بلکه در این مورد، فصلها را به هم متصل نمیکند (ایشیدا میتواند زودتر نیز آورده شده اند) می توانست از نظر روایی قوی تر باشد.
محاصره اوداوارا در سال 1590 نیز نقطه دیگری در انیمه است که در آن تفاوت [تفاوت] با زندگی واقعی آشکار و عجیب است - هوجو اوجیماسا یک قدیم تایمر کمدی در سریال است، اما نه تنها با وجود ضعف (برخلاف تاریخ) زنده می ماند، بلکه شکل می گیرد. پیمانی با ایه یاسو، که در زندگی واقعی اتفاق نیفتاد - پس چرا با دلایل کم اهمیت این همه تغییر می کنیم؟ محاصره در انیمه ذکر شده و اجرا شده است، و با این حال ظاهراً به هیچ چیز در تاریخ ارتباطی ندارد، که باعث می شود تعجب کنید که چرا اصلاً مشخص شده است. تاداتسوگو، نگهبان توکوگاوا، نیز یکی دیگر از اختلافات اسرارآمیز است - در سال 1596 از نظر تاریخی درگذشت، در انیمیشنی که به طرز عجیبی در سال 1600 سکیگاهارا قرار گرفته است (اگرچه احتمالاً با سورین برخورد بسیار خندهداری داشته است) - در حالی که میاموتو موساشی، در حال حاضر در نبرد، افسانهای است. در انیمه غایب است (فقط در قسمت اول دیده می شود).
به طور کلی، علیرغم اینکه در مجموع نزدیک به پنجاه قسمت وجود دارد، شخصیت ها هنوز ممکن است در ارتباط با بینندگان مشکل داشته باشند، شاید حتی دو مورد که بیشتر روی آنها متمرکز شده اند، Sanada و Date، زیرا ارزش های آنها ممکن است بسیار دور باشد (به هر حال، این یک دوره جنگ است. ، اما اگر از کمدی شدیدتر و با تنوع بیشتری نسبت به آنچه که بود استفاده می شد و حتی در آن زمان Date تقریباً هیچ کدام را نداشت، می توانستند قابل ارتباط تر باشند. به غیر از آن ها، شخصیت ها ناگهان ظاهر می شوند و گاهی اوقات با همان رمز و راز ظاهر می شوند و ناپدید می شوند - این ممکن است کاملاً به دلایل تاریخی باشد (علیرغم اینکه فقط اندکی از آن پیروی می کنند)، و بنابراین مردم مانند زندگی واقعی ناپدید می شوند، اما همه آنها بزرگ شده اند. و بنابراین، اگر انیماتورها می خواستند، می توانستند از چنین مطالبی استفاده کنند تا آنها را معنادارتر کنند - مانند فصل 2، اپیزود 3 هنگام مبارزه مائدا، به نظر می رسید که درگیری مانند بسیاری دیگر خالی نبود، عمدتاً به دلیل فلاش بک هایی که در لحظه طنین انداز شد
شبیه به بازیها، به نظر میرسد که انیمه اغلب بیشتر روی ظاهرش سرمایهگذاری کرده است، به جای توسعه شخصیتها یا داستانی که مانند اینویاشا، کلیتی را تشکیل میدهد که انیمیشن را با آنچه که در سرتاسر درک میشود - مطمئناً با نزدیک به دویست نفر مرتبط میسازد. قسمتهایی که داستان گستردهتر است، اما پنجاه قسمت نیز زیاد است، و اغلب حتی OVAهایی که از چند قسمت تشکیل شدهاند، میتوانند ارتباطی ایجاد کنند که پس از پایان آنها ادامه پیدا کند. برخی به دلیل تغییر نام از Devil Kings انتقاد داشتند، اما به نظر میرسد که به ندرت روایتی وجود داشته باشد، فقط چند خطی که شخصیتها با آن برنامهریزی شدهاند، و علیرغم اینکه میتوانیم همه افراد موجود در همه حوزههای مختلف را بازی کنیم. آنها به سختی تفاوت زیادی از نظر تغییرات در فیلمنامه ایجاد می کنند. این وضعیت در بازیهای آینده تا حدودی بهبود یافته بود، اما هنوز جنبهای از سطحی بودن قابلتوجه است، و حتی زمانی که شخصیتهای اصلی در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، به عنوان مثال. ایه یاسو و ایشیدا، برنامه نویسی آنها فقط چند خط بدیع را به آنها اجازه می دهد، بقیه با شخصیت های باقی مانده مشترک است.
در حالی که در بازیها، بازیکنان میتوانند زمان زیادی را به شخصیتها اختصاص دهند، در انیمه البته تغییراتی وجود دارد، اما برخی به نظر میرسند که اگر روی بیشتر تمرکز میکردند، میتوانستند انیمه را قابل توجهتر کنند - Oichi و Sōrin بیشتر هستند. موارد بدیهی، به ترتیب برای ترحم بیشتر (و به عنوان وسیله ای برای غوطه ور شدن دلیل در درگیری ها، همانطور که اندکی اتفاق افتاد) و کمدی برای سهولت این سفر جنگی - سریال همچنان هر دوی این عناصر را داشت، اما به نسبت آنها به نظر نمی رسید زمان کافی برای باقی ماندن انیمه در نظر گرفته شود تا تأثیر بیشتری نسبت به آن داشته باشد (اگرچه، بدیهی است که در نهایت ذهنی است).
آنچه که میتوانست جوهر آنچه باسارا میتوانست باشد (علاوه بر دیوانگی تصادفی درهم آمیخته با کمی تاریخ) بهبود بخشد، تلاشی است که او نیز انجام دهد، اما فقط کمی و به شکلی کلیشهای - اظهار نظر در مورد چگونگی تاریخ خود ساخته می شود و چگونه عوامل جزئی اغلب در نهایت طنین انداز می شوند (ژاپن می توانست قرن ها یک شوگونات اودا داشته باشد، اما وقایع رخ دادند که مانع از آن شد). اتفاقی که در انیمه افتاد این است که ایهیاسو مکرراً ادعا میکند که اوراق قرضه همه مشکلات را حل میکند - و آنها میتوانند، در نوعی دنیای ایدهآل که در آن همه نیتهای صادقانه دارند - در حالی که در واقعیت، از نظر تاریخی، توکوگاوا یک فرصتطلب دیگر به نظر میرسید و به نظر نمیرسید. حتی همان قدر آرمان گرا، مثبت یا حتی به همان اندازه که انیمه او را به تصویر می کشد فاسد نباشد (هر سه «یکپارچه کننده» در قتل های غیرضروری شرکت کردند، به عنوان مثال) - تا حدی که تقریباً تبلیغ می شد، به خصوص اگر او امروز زنده بود و شخصیتش آشکارا متفاوت بود.
اکنون، فقط تفاوت های تاریخی برای جالب نبودن یک روایت کافی نیست (احتمالاً میمون یومکیچی تخیلی است، و در عین حال به وضوح قهرمان داستان است که حتی یک کلمه صحبت نمی کند)، و شخص متوجه می شود که کاری که SB انجام می دهد موازی با آنچه در واقعیت اتفاق افتاده است است. زندگی (همانطور که گاکوئن از مدرسه به جای کشور استفاده می کند) - اما اگر پسر هیده یوری، هیده یوری، شخصیتی مانند شخصیتی تاریخی بود، فصل آخر منطقی تر بود، زیرا سن کم او دلیلی بود که دوران ادو را به وقوع پیوست. این کار را انجام داد - نه اینکه SB به شخصیتهای بیشتری نیاز داشت، زیرا قبلاً برای تعداد قسمتها بیش از اندازه کافی داشت، اما از نظر روایی میتوانست منسجمتر از انیمه باشد.
گاکوئن در واقع به اندازه کافی باهوش است که بتواند موازی های تاریخی در یک روایت کمدی ایجاد کند، که SB می توانست بیشتر از آن استفاده کند (یوکیمورا/شینگن ممکن است کمی تکراری باشد... در گاکوئن وجود دارد، اما اینطور نیست. منبع اصلی کمدی است و چندان فراگیر نیست) - اگرچه ممکن است هنوز کمی مبهم باشد، به عنوان مثال. گوتو متابئی (که در SB حضور ندارد) ظاهراً به دلیل یک حادثه بیسبال، ماسامونه را تحقیر می کند، اما از نظر تاریخی این به این دلیل است که ماسامونه او را شکست داده است. Itsuki شخصیت دیگری است که کمی رمز و راز است، او در بازی اول یک دامنه کامل دارد، اما در انیمه در مجموع چند ثانیه ظاهر می شود - در Gakuen او اغلب قابل مشاهده است، اما به عنوان یک آشپز، بنابراین نه از نظر تاریخی. مربوط است، حتی در آن زمان یک قسمت در گذشته وجود دارد که در آن او به شیوهای متنی با هم تعامل میکند، اما هنوز هم این که چرا او فقط برای مدت کوتاهی در SB ظاهر شد، گیجکننده است.
از آنجایی که گاکوئن کاملاً کمدی است و سنگوکو فقط اینجا و آنجا، این تصور را به وجود میآورد که هنوز نسبت ایدهآلی وجود دارد که عناصری را از هر دو نشأت میدهد، اما همانطور که هست، گاکوئن که مستقیماً بر اساس تاریخ هم نیست، بلکه موازی با آن است، خوشمزه ترین مواد برای یک قابلمه ساخته شده از باند... یا مانند آن.