آنها می گویند کسی که بی ادعا است ساکت است و هیچ تمایلی به توجه یا تحسین نشان نمی دهد. برای برخی، این نامیدن ممکن است به عنوان یک توهین تلقی شود. با این حال قصد من از گفتن آن عبارت همیشه یک تعریف و تمجید است. و هیچ نمایشی به اندازه سامورایی فلامنکو شایسته عنوان "بی ادعاترین انیمیشن تمام دوران" نیست. شنیدم که شخصی از این سریال در انتقال پیام به عنوان یکی از موارد مورد علاقه خود نام می برد. این برای من جالب بود زیرا این سریالی بود که قبلاً نامش را نشنیده بودم. و با دانلود و تماشای قسمت اول یا بیشتر، فکر کردم شخصیت ها و تعامل آنها به اندازه کافی متورم است و از تماشای خود کاملاً لذت بردم. اما فکر میکردم که سریال «اوه، پس این یک چرخش ژاپنی در داستان Kick-Ass» است. و برای هر کسی که این را میخواند و قبلاً نمایش را دیده است، میدانید که چقدر به این نمایش توهین شده است و همچنین چقدر خجالت میکشم که صادقانه به آن فکر کردم. اما چرا داشتن چنین تصور اشتباه معصومانه ای در مورد نمایشی با نامی مانند "سامورایی فلامنکو" باعث شرمندگی من می شود؟ آیا این نمایش واقعاً پیشگامانه است؟
آره واقعا همینطوره می بینید، سنجاق کردن این نمایش در یک ژانر یا دسته به خودی خود غیرممکن نیست، اما این کار به نمایش آسیب می رساند. داستان چیزهای زیادی است، اما نه یکباره. سرعت باز شدن داستان بسیار تدریجی است. هر تحول یا تغییر ناگهانی طرح در لحظه (معمولا) منطقی است، اما زمانی که به قسمت 10 برسید، به گذشته به قسمت 1 نگاه خواهید کرد و نگاهی دوگانه خواهید داشت. من در زمان تماشای اولیهام یکی داشتم و فکر میکردم که آیا دیگر همان برنامه را تماشا میکنم. با این اوصاف، نمایش به هیچ وجه جلوههای بصری یا سبک هنری خود را تغییر نمیدهد، به جز افزایش روشنایی و تنوع رنگ در هنگام لمس سوپرسنتای یا سفر در سراسر جهان.
بله درست خواندید، سوپرسنتای و سفر در سراسر جهان. این نمایش ترکیب ژانرها را با هم شبیه به بازی کودکانه می کند. علیرغم این تغییرات چشمگیر در ژانر، هنوز هم سبک هنری خود را در سراسر جهان حفظ کرده است، منهای گهگاهی تغییر پالت رنگ. و این یکی از دلایل اصلی من است که این انیمیشن را بی ادعاترین انیمیشن تمام دوران می دانم. باید اذعان کرد که حداقل در ابتدا تصاویری بینظیر دارد. این بدان معنا نیست که آنها برای چشم ها به خصوص زشت یا ناخوشایند هستند، اما در ابتدا بسیار ساده به نظر می رسند. انیمیشن بهطور خاص پر زرق و برق نیست، و به نظر میرسد طراحیهای قهرمانهای مرد در سریالهای BL بهتر از سریالهایی که حول حفاظت از کیهان با یک حس ساده عدالت (گاهی) مانند سوپرسنتای میچرخند، جا میافتند. من "گاهی" می گویم زیرا نمایش تقلید یا نامه ای عاشقانه برای سوپرسنتای ها، مانند کایجین کایهاتسو، نیست. همچنین مبارزه با جرم و جنایت و شکست دادن مرد بد نیست. قصد نمایش بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصور می شود وارد این موضوع شود. در طول نمایش یاد میگیریم که ابرقهرمانها همیشه آن چیزی نیستند که ما فکر میکردیم، چه واقعیت و چه تخیلی. چیزی که برای تبدیل شدن به یک "ابر قهرمان" واقعی لازم است فراتر از این است که در مورد اینکه چه ساعتی زباله ها را بیرون می گذارید یا از جهان در برابر بیگانگان محافظت می کنید، مغرور باشید.
علیرغم تمایل نمایش به احساس بزرگتر از زندگی، هنوز هم منسجم و در واقعیت است. این کمک می کند که یکی از MC ها (به نام هیدنوری) پلیسی باشد که در کل به دنبال ماسایوشی (فلامنکو سامورایی) است و به عنوان گوینده ای برای ثابت نگه داشتن داستان و به عنوان نماینده ای برای بیننده عمل می کند. با در نظر گرفتن آن شخصیت ها، چطور می توانم به طور خلاصه داستان را لمس کنم؟ ما ماسایوشی، مدل جوانی را دنبال میکنیم که رویای واقعیاش مبارزه با جرم و جنایت بهعنوان آلتر من، فلامنکو ساموراییاش است. هیدنوری پس از غبارگیری با تلاش برای دستگیری تاجری که در حال پیاده روی است، ماسایوشی را برهنه در یک کوچه پس از ضایعات فوق الذکر می یابد. پس از اطلاع از وضعیت ماسایوشی، آن دو با هم دوست می شوند و از آن زمان به بعد نزول ماسایوشی برای عدالت خواهی آغاز شده بود.
فراتر از داستان عجیب و غیرقابل پیش بینی نمایش، رابطه بین هیدنوری و ماسایوشی را بسیار جذاب و تکان دهنده یافتم. اگرچه من یک فوجو نیستم، اما باید اعتراف کنم که این دو را با توجه به پیوند تنگاتنگشان و با توجه به شرایط عجیبی که در آن قرار دارند، حمل می کنم. از مبارزه با هیولاهایی به اندازه سیارات گرفته تا جلوگیری از دستگیری هیدنوری از دستگیری شخصی که چتر او را از عبور از خیابان به دلیل قرمز شدن چراغ دزدیده است، احساس عدالت او بسیار بی گناه است، اگر نگوییم غلبه کننده. او همچنین فوق العاده بی دست و پا است. من تقریباً برای هر صحنهای که ماسایوشی در آن حضور دارد، هیدنوری در آن وجود ندارد احساس ناراحتی میکنم. حداقل برای سه ماهه اول سریال. چون من همیشه خودم را آماده میکنم تا با گفتن چیزی فوقالعاده ناخوشایند، یک لحظه دست دوم از ماسایوشی که اسپاگتیاش را میریزد، آماده کنم. اما این فقط به جذابیت و جذابیت او به عنوان یک شخصیت می افزاید. هیدنوری به دلیل ساده لوحی، بداخلاقی و بی گناهی او باید به عنوان دعوای او عمل کند تا مطمئن شود که خودش را دچار مشکل نمی کند. وقتی صحبت از هیدنوری و ماسایوشی شد، تماشای شوخی آنها بسیار سرگرم کننده است. اگرچه دوستی آنها ناگهانی است و تقریباً به محض ملاقات آنها به زمین می خورد، با توجه به رابطه تنگاتنگ و برادرانه آنها می توان تصور کرد که آنها دوستان مادام العمر بودند.
همچنین این دیالوگ رد و بدل شده بین این دو بود که من را بسیار داغ کرد. با توجه به ماهیت تصادفی و پوچگرایانه نمایش، فکر میکنید که نمایش مملو از طنز کم ابرو با صدها شوخی در دقیقه است. اما من شگفت زده شدم که شوخ طبعی نمایش بسیار بیشتر از پیشانی است. با گگ ها تا حدودی مبهم هستند و برای به دست آوردن نیاز به پردازش فکر بیشتری دارند. خنده دار تر کردن خط پانچ. قصدم این نیست که این نمایش را مدعیانه، شبه روشنفکرانه جلوه بدهم، یا این که بخار خودش را از دست بدهد. اما من می توانم از سریالی قدردانی کنم که در درجه اول اینطور نیست، با این حال هنوز بیشتر از آنچه تصور می شود برای شوخ طبعی خود تلاش می کند. این بدان معنا نیست که شوخیهای طنز تصادفی و احمقانه هم وجود ندارد، زیرا آنها نیز به وفور وجود دارند، اما آنها نیز با فکر بیشتری انجام میشوند. معرفی گوریل گیوتینی به ذهن متبادر می شود.
خود جوک ها نیز نقش زیادی در پیشبرد وقایع داستان دارند. روشی که نمایش از شوخیهای یکی از شوخیها به چیزی بسیار عمیقتر یا مهمتر در ادامه داستان رونمایی میکند، چیزی برای تمسخر نیست. در واقع، من میتوانم بگویم سامورایی فلامنکو در پیشنمایشاش عالی است، و تماشای دوم، اگرچه لازم نیست، باعث میشود که از دامنهی داستان با میزان فکری که به وضوح در آن وجود دارد، درک کنید. با نام و بدنامی که دارد، می توان آن را به عنوان یک هجوم پوچ گرایی تلقی کرد. اما تمام تخمهای خود را در آن سبد قرار ندهید، زیرا این نمایش سبد را میگیرد و آن را در سراسر کهکشان پرتاب میکند و بسیار شبیه تماشاگران، این شما را مجبور میکند تا به سریال ادامه دهید یا آن را به کلی رها کنید. زیرا جایی که این نمایش میدرخشد، توانایی آن است که انتظارات مخاطب را در زمانی که کمتر انتظارش را داشت، زیر سوال ببرد.
از نظر من، سامورایی فلامنکو "بی ادعاترین انیمیشن تمام دوران ها" است. اما چه چیزی در مورد نمایش وجود دارد که آن را بسیار پیشگامانه و بی ادعا می کند؟ هر شات تصادفی از هر قسمت بگیرید و آن را به کسی نشان دهید که هرگز سریال را ندیده یا نشنیده است. به احتمال زیاد، آنها آن را بهویژه از نظر بصری آن جالب نخواهند یافت. دلیلش این است که برای قدردانی از کارهایی که این نمایش به خوبی انجام می دهد، باید آن را تماشا کنید، و منظورم تمام راه است. هیچ نمایش دیگری به اندازه SamFlam از انتظارات من فراتر نرفته است و غافلگیرکننده نبوده است. هر ژانر و نوع نمایشی که سریال به آن دست می زند، از پارک بیرون می زند. این سریال هرگز برای مدت طولانی مثل یک سریال نیست و همیشه شما را روی پای خود نگه می دارد. هنگامی که فکر می کنید به نمایش احساس می کنید، شما را شگفت زده می کند و با یک عدد کامل 180. اما به خاطر تصادفی بودن تصادفی نیست، از ژانری به ژانر دیگر یکپارچه می رود. جایی که فقط در جهتی که انیمه در گذشته پیش می رود دیوانه کننده است (و قسمت 7 در اولین تماشای شما). هر اپیزود به تدریج فانتزیتر، رویاییتر و بزرگتر از زندگی میشود، اما به نوعی موفق میشود حداقل یک انگشت خود را بر زمین واقعیت لمس کند. نحوه ی پیش رفتن وقایع و پیشروی داستان به آرامی انجام می شود. و در نهایت، در داشتن موضوعات داستانی در سراسر سریال که از قسمت اول تا پایانی منتهی می شود، عالی است. روشی که در آن کوچکترین نمونه ها به حساب می آیند، باید گرامی داشته شود. در مجموع، سامورایی فلامنکو تجربهای خارج از این جهان است که بسیاری تا زمانی که پخش آن به پایان رسیده بود، آن را روشن نکردند. و اگرچه این مایه شرمساری است، اما گذشته در گذشته است و همه کسانی که هنوز آن را ندیده اند می توانند آن را تماشا کنند و بیاموزند که واقعاً برای یک ابرقهرمان بودن چه چیزی لازم است.