The Colors Within از بسیاری جهات یک رویکرد غیر متعارف به یک موضوع استاندارد و قابل درک است. شناختهشدهترین آثار کارگردان نائوکو یامادا (صدای خاموش، لیز و پرنده آبی) تحت واحد پول ارسطویی درد و کاتارسیس کار میکنند، که نشاندهنده جدایی آشکار از کار او در انیمیشن تلویزیونی است، که بیشتر شبیه حرکتهای مشابه به سمت ابزار کاتارسیس است. اما بدون درد یا عظمت دراماتیکی که سایر روایتها انتخاب میکنند. با در نظر گرفتن این دو مقوله، The Colors Within در هیچ یک از این دو دسته قرار نمیگیرد، شباهتهایی در سطح پایه به آثار iyashikei مانند K-On دارد، اما کاملاً علاقهای به ارائه همان ساختار روایی مانند هر نمونهای در آن ژانر ندارد. این نمونهای قابل توجه از اثری است که بر حس درونیتر ارزش میگذارد و بر آن تأکید میکند، بدون اینکه به سمت اکسپرسیونیسم یا استعاره آشکار حرکت کند.
یک نکته قابل توجه که می تواند تفسیر رنگ های درون را تسهیل کند از فیلسوف تاکی کوجی است که اظهار داشت که عمل عکاسی "تلاشی برای غلبه بر خود بینش" است. بهجای اتخاذ رویکرد استانداردتر تدوین پیوسته، فیلم فوراً بهخاطر تعبیه فیلمبرداریاش از طریق راوی اول شخص توتسوکو، که تفسیر ویژهای از دنیای اطرافش با این واقعیت منعکس میشود، قابل تشخیص است. قادر است تعداد معدودی از افراد را که با رنگهای خاص و منحصر به فرد تجسم یافتهاند ببیند. این یک توانایی است که تنها با عبارات نسبتاً انتزاعی به آن پرداخته می شود (و منجر به یک طرح آخرالزمانی پیش پا افتاده که در آن او مجبور است از قدرت های ویژه خود استفاده کند، مانند کارهای بعدی ماکوتو شینکای) نمی شود، اما تنها یکی از چندین مورد است. روش هایی که زبان و لحن بصری فیلم خود را بیان می کند. در سطح ساختاری، ترکیببندی (و بهطور بسط، پروکسمیک و استفاده از تنهای رنگی) جوهره مادی است که انیمیشن را تعریف میکند، و در این زمینه است که The Colors Within در جهت آن بیشترین تأثیر را دارد. برای فیلمی که به مکانهای نسبتاً کمی میپردازد، با این وجود میتواند حس گستردهای از مقیاس را در فیلمبرداری خود ایجاد کند و هر نما را برای تماشای آن جذاب و جذاب کند. پالت رنگی در پسزمینهها و مکانهای فیلم از رنگهای پاستلی روشنتر استفاده میکند، که نشاندهندهی شکلی از نورپردازی است که سبکسازی شده اما در فرم طبیعیگرایانه است، نقطهای که بهطور خاص نور طبیعی در بیشتر صحنهها را با رنگهای تولید شده از خود توتسوکو در تضاد قرار میدهد. چشم انداز اگرچه طرفداران دیرینه یامادا از این که ببینند این فیلم شامل نماهای پا نیز می شود خوشحال خواهند شد، اما به حالت استاندارد کارگردانی تعداد غیر مشخصی از نماهای ثابت از طبیعت بی جان یا ساختمان های خالی که هیچ شخصیتی در کادر ندارند اضافه شده است. اگرچه این ممکن است نوعی ادای احترام یا ارجاع به یاسوجیرو اوزو به نظر برسد، اما به دلیل زمینهای که بین این دو وجود دارد، در نوع خود متمایز باقی میماند. آثار اوزو در حال حاضر بیشتر به مکانیسمهای درام داخلی مشغول است و او به طور خاص از لحظات آرامتر استفاده میکند تا به عنوان نوعی کنتراست عمل کند، و عمداً توجه را به این واقعیت جلب میکند که دوربین بر روی یک منطقه خاص تمرکز میکند که به نظر میرسد نامرتبط با صحنه داده شده
انتقادی تر، تفسیر این تکنیک خاص به عنوان یک مرجع مستقیم، یا وسیله ای برای انتقال همان روش به یک زمینه جدید برای تلاش و دستیابی به همان اثر، یک رویکرد تقلیل گرایانه خواهد بود. مقاصد خاص «رنگهای درون»، و نحوه انتقال و اجرای آن ایدهها، چیزی است که اجازه مقایسه ساده را نمیدهد، بهویژه زمانی که آثار کوجی و اوزو هر دو از دوران شووا، با درک کاملاً جداگانهاش از اشتراکگذاری آمدهاند. ارزش ها و روایت اصلی در مقایسه با قرن بیست و یکم. اما عنصری که از اهمیت بیشتری در مورد خاصیت بیش از حد The Colors Within برخوردار است این است که در سطح زیرزمینی عمل می کند. برخلاف بسیاری از آثاری که سعی میکنند فرمهای روایی غیرمتعارفتری را در خود بگنجانند، تمرینی در پست مدرنیته یا تفکر برشتی نیست، بلکه وسیلهای برای استفاده از امر متعالی و همه چیزهایی است که در بر میگیرد برای ایجاد یک شمایل نگاری حاوی که قادر به کار بدون محدودیت است. که معمولاً با فرم استانداردتری از ساختار روایی همراه است. علاوه بر این، فیلم به جای اتخاذ رویکردی تا حدی استاندارد در استفاده از محیط (مخصوصاً در مورد نماهای پایهگذار) برای نگریستن صرفاً به عنوان بسط شخصیت اصلی و احساسات کنونی آنها، موفق به تولید جهانی میشود که به وضوح در حال تفسیر و تفسیر است. از طریق توتسوکو دیده میشود، اما با رویکردی چندلایهتر به دروننگری که فراتر از دیدگاه منحصربهفرد آنها گسترش مییابد، و همگرایی خود درونی و دنیای بیرون، هر کدام با زبان بصری متمایز، میتواند احساس و قدرت سینمایی را افزایش دهد. هر دو مورد در حالی که برخی از فیلمها وجود دارند که شهری که در آن اتفاق میافتد را میتوان بهعنوان یک شخصیت در نوع خود دید، رنگهای درون این فرض را میگیرد و آن را در مسیری متفاوت حرکت میدهد، زیرا حضور صرف رنگ به خودی خود شبیه به یک شخصیت است. یکی با حال و هوای خاص خودش که در پاسخ به شخصیت های دیگر تغییر می کند. با در نظر گرفتن همه اینها، اگرچه می توان در مورد استفاده از رنگ و فیلمبرداری حرف های زیادی زد و بدون شک این عنصر برجسته ترین و آشکارا متمرکز فیلم است، شخصیت پردازی کلی فیلم نکته ای است که نباید از آن غافل شد. طبیعت گرایانه توصیفی است که برای شخصیت های فیلم مناسب ترین است، اما در این چارچوب کلی، قابل توجه است که فیلمی در مورد شخصیت است که حاوی ارزش ها باشد، نه برعکس - اغلب اوقات اینطور است. حتی نمایشنامه نویسانی که تحت این چارچوب عمدی کار می کنند، قبل از اینکه به این فکر کنند که چگونه قرار است به عنوان افراد به درستی تحقق یافته باشند، در مورد ارزش ها و اینکه چگونه شخصیت ها قرار است در آن ارزش ها قرار بگیرند و آنها را بازنمایی کنند، فکر می کنند. رنگهای درون با استفاده از طرحهای رنگی و فیلمبرداری فوقالذکر، موفق میشود از این موضوع اجتناب کند، و نمایشی از اختلالی را که از دوران نوجوانی سرچشمه میگیرد، تشکیل میدهد، و تلاش میکند تا به سیستمهای ارزشی انواع افراد مختلف پایبند باشد، در حالی که هنوز سعی میکند خود را کشف کند. در این فرآیند دارای عناصری از طنز، شدت متفکرانه و تمام نکاتی است که در بین لحظات هر پرتره ای از زندگی خانگی را مشخص می کند، و قادر است با ظرافت قابل توجهی از میان این نقاط عبور کند و این قوام لحنی را حفظ کند و هرگز بر حرکات خود غلبه نکند. در راستای توسعه شخصیت، این فیلمی است که به وضوح نشان میدهد که آنچه گفته نمیشود به اندازه آنچه هست مهم است. تمرکز بر زبان بدن و پروکسمیکها در سراسر فیلم به این عناصر متفاوت اجازه میدهد تا به جای اینکه بهعنوان نقاط تضاد یا تفاوت لحنی عمل کنند، با تأثیر احساسی یکدیگر ترکیب شوند و آنها را تکمیل کنند.
سر آرتور کانن دویل میگوید: «برای مردی که هنر را به خاطر خودش دوست دارد، اغلب در کماهمیتترین و پستترین مظاهر آن است که بیشترین لذت حاصل میشود»، این نکتهای است که به نظر میرسد کاملاً رنگهای درون را در بر میگیرد. و فلسفه کلی آن، فیلمی که در آن به همان اندازه که در هر لحظه از تکوین شخصیت های تکان دهنده وجود دارد، می توان از هر تعداد پلان تثبیت کننده جمع آوری کرد. این اثری است که عمدتاً به بیشتر نکات شخصیت و قرارداد روایی توجهی ندارد، و به همین ترتیب، اکثر نظریههای از پیش موجود در زمینه روایتشناسی و مطالعات فیلم کاربرد محدودی دارند، این اثری است که در چارچوبی که اکثر فیلمها از آن استفاده میکنند عمل نمیکند. . اما، برای کسانی که می توانند از انتظارات اساسی قرارداد ژانر نگاه کنند، اثری بسیار پرارزش و جذاب خواهند یافت که می تواند روایت، ارائه سینمایی و نوشتن شخصیت را به گونه ای ادغام کند که هر جنبه خاصی از فرم، اجرا و دیدگاه را مدیریت کند. برای اطلاع رسانی و ارتقای کلیت فراگیر، به شیوه ای که به آن اجازه می دهد موقعیت خاص خود را اشغال کند. برخلاف فیلمهای ژانر فوقالذکر، این اثری است که نمیتوان آن را کپی یا تکرار کرد، یا به راحتی در پایگاه دادهای از عناصر هیروکی آزوما طبقهبندی کرد که توضیح میدهند چه چیزی آن را مؤثر میسازد، و این دقیقاً دلیلی است که The Colors Within مؤثر است. ارزش دیدن را دارد - فیلمی است که بر اساس شرایط خودش عمل می کند و با زبانی بصری عمل می کند که به آن اجازه می دهد با هر زبان دیگری قابل مقایسه نباشد.