هشدار! این نقد/تصاویر فصل اول Zombieland Saga را تقریباً به طور کامل خراب می کند. این یکی از خسته کننده ترین انیمه هایی است که تا به حال دیده ام. شخصیت ها فوق العاده هستند. از نظر معرفی گروه بازیگران برای یک گروه بت، به عنوان مثال، در جلب توجه من بسیار بهتر از فصل اول "Love Live" بود. با این حال، برخی از جنبه های انیمیشن و نوشتن واقعاً بقیه انیمه را ناامید کرد. خود اپیزودها از عالی تا هیجان انگیز متغیر هستند. من فکر میکنم این نمایش زمانی بهترین است که بر روی تضاد و تعامل شخصیتها تمرکز میکند، مانند زمانی که این دو بت در حال مبارزه در ایدئولوژی معنای بت بودن بودند، یا جنگهای ساکی و لیلی با گذشتههای خودشان. نکته برجسته دیگر زمانی است که نمایش به قلمرو "دختران بامزه در حال انجام کارهای زیبا" متمایل می شود، مانند قسمت بقا در بالای کوه، قسمت خانه حمام، و غیره. این زمانی است که نمایش می تواند بی شرمانه مسخره و سرگرم کننده باشد.
من فکر میکنم ترجیح انیمه به نمایش بتها/اعداد موسیقی بهعنوان اوج موقعیتها، به یک دلیل ناگوار به آن آسیب میزند: انیمیشن. من برای انیماتورها احترام زیادی قائلم و احساس میکنم که تیم بخشهای انیمیشن سهبعدی تمام تلاش خود را کردند. با این اوصاف، من احساس میکنم هنگام ایجاد مدلها، ارتباط یا چیزی وجود ندارد، زیرا تفاوتی بین شکل ظاهری انیمیشن دو بعدی و سه بعدی وجود دارد، به خصوص در مورد تناسب بدن (سینه، سر و غیره). این در نیمه دوم فصل برجسته است، جایی که نمایش های بزرگ بیشتری وجود دارد که آنها با آنها مبارزه می کنند و از سه بعدی استفاده می کنند. برای یک انیمه بت منطقی است که مقداری 3 بعدی برای رقص وجود داشته باشد، اما وقتی انیمیشن دوبعدی آنقدر خوب است، 3 بعدی یک تنزل رتبه دردناک است. مدلهای یوگیری و ساکورا به نظرم بهویژه باعث حواسپرتی شد. من می دانم که آنها می توانند بهتر عمل کنند، زیرا مدل های Ai و Junko فوق العاده به نظر می رسند. جهنم، به غیر از برخی موارد عجیب و غریب دهان، من فکر کردم مدل لیلی نیز عالی است. وقتی صحبت از لیلی شد، در طول آهنگ او در قسمت 8، محدودیت قابل توجهی در مورد سه بعدی وجود داشت و آن را به بهترین شکل در سریال تبدیل کرد. همچنین به آهنگ کمک کرد تا بتواند اوج احساسی اپیزود باشد، به نحوی که تعداد کمی از قسمتهای دیگر سریال میتوانند.
برای واضح بودن، میتوانم انیمیشن این نمایش را بیشتر انتخاب کنم، اما احساس میکنم انیمهها بالاخره در دهه ۲۰۲۰ متوجه شدند که چگونه سه بعدی را به خوبی ادغام کنند، بنابراین انیمیشن ۲۰۱۸ را برای آن انتخاب نمیکنم.
جایی که این نمایش واقعاً ناامیدکننده میشود، تغییرات لحنی است که عمدتاً در طول نمایشها تجربه کردم. نقاطی وجود دارد که در آن ترکیبی از درام و بازی های زامبی احمقانه وجود دارد که به خوبی با هم ترکیب نمی شوند. من فکر میکردم که وقتی رعد و برق همه آنها را در حین نمایش "Saga Rock" از بین برد، خندهدار بود، اما احساس میکنم که نمایش _هم_ میخواست آن را به عنوان نمادی از پایداری آنها در مواجهه با سختیها جدی بگیرم. با این حال، آنقدر پوچ است که نمی توانم ناباوری خود را به حالت تعلیق درآورم و فقط می توانم با آن به عنوان کمدی برخورد کنم. چیزهای زیادی در انیمه و فراتر از آن وجود دارد که می تواند هم احمقانه و هم جدی باشد بدون اینکه لحن شکسته شود، اما باید نوعی حماقت پایه و اساس باشد، یا اینکه حماقت باید نماینده چیزی باشد. یک مثال خوب در ذهن من از انیمه "بازی جدید!" شخصیتی وجود دارد که از ننه استفاده میکند، که بهخاطر شیطنتها و ظاهر مضحک و کودکانهاش، عموماً تا حدودی آرامشبخش است. با این حال، در طول انیمه، او ناامنی خود را نسبت به عدم جدیت به دلیل این ویژگی های او ابراز می کند. دیدن موفقیتی که دوستش Aoba در ساخت بازی به دست آورده است، در حالی که با بسیاری از این مسائل مشابه دست و پنجه نرم می کند، چیزی است که او را به سمت توسعه بازی نیز سوق می دهد. (با عرض پوزش بابت عدم دقت در جزئیات، از آخرین باری که این انیمه را دیدم مدت زیادی می گذرد.) بازگشت به انیمه در دست، Zombieland Saga از بیننده می خواهد که موقعیت های پوچ را در یک محیط واقع گرایانه با شخصیت های واقع گرایانه تجربه کند. کار نمی کند من فکر میکنم این چیزی است که از بهترین انیمههای «دختر بامزه در حال انجام کارهای بامزه» است، و چیزی که این نمایش میتوانست از آن یاد بگیرد.
من می خواهم با یک نکته مثبت پایان دهم زیرا در کل از نمایش لذت بردم. من فکر میکنم که Zombieland Saga شخصیتهای واقعاً توسعهیافتهای دارد، چیزی که من انتظار نداشتم وارد آن شوم. قبلاً کمی به این موضوع اشاره کردم، اما بیشتر شخصیتهای اصلی عمق خوبی برای این نوع نمایش دارند. مدیریت عجیب و غریب پیشرونده داستان لیلی عمیقا مورد قدردانی قرار گرفت، و من متوجه شدم که بسیاری از روایتهای سریال به طرز طراعی بالغ هستند. به عنوان مثال، افسردگی ساکورا در اواخر فصل چیزی بود که من واقعاً قدردان آن بودم. بسیاری از رسانه ها، چه در ژاپن و چه در خارج از کشور، تمایل دارند با به تصویر کشیدن افسردگی دست و پنجه نرم کنند. تمایل به عجله در روند بهبودی وجود دارد، یا حتی با افسردگی به عنوان فردی که «فقط نیاز به شادی دارد» رفتار میکند. اینجا اینطور نیست. افسردگی ساکورا یک ماجرای چند قسمتی است و یک شبه حل نمی شود. افسردگی یک عوضی است، و برای از بین بردن آن و بهبود آن چیزی بیش از تشویق نیاز دارد. تشویق فقط تا آنجا پیش می رود، و به همین دلیل است که حمایت مداوم و مستمری که به بهبودی او کمک می کند، یک واقع گرایی قابل تقدیر است. حتی در آخرین لحظات فصل، حتی پس از اینکه ساکورا بالاخره تمام خاطراتش را به دست آورد، هنوز مطمئن نبود که بقیه فرانچوچو میخواهند در کنار او بمانند یا نه. و هنگامی که او بعد از اطمینان خاطر برخی از آنها شاداب شد، دلگرم کننده بود. اینجاست که Zombieland Saga بیشترین موفقیت را دارد و احتمالاً چیزی که به این انیمه قدرت ماندگاری داده است. به همین دلیل است که این انیمه به چیزی بیش از یک انیمه بت فصلی تبدیل شد. این شخصیتهای شگفتانگیز که با یکدیگر تعامل دارند، تحولات واقعگرایانه را پشت سر میگذارند و از یکدیگر حمایت میکنند؟ این چیزی است که باعث می شود این نمایش ارزش دیدن داشته باشد.
با وجود همه چیز، من همچنان نمایش را توصیه می کنم (با دانستن شرایط)، و قطعاً فصل 2 را تماشا خواهم کرد.
7/10