می دانم که این ضرب الاجل به پایان رسیده است، اما صدای من را بشنوید... این روزها ما یکسری داستان را می بینیم که یک شخصیت اصلی درون گرا دارد که در این و آن شرایط باید زندگی خود را به عنوان یک برون گرا مانند انیمه های X و Y که وجود دارد زندگی کنند. . من قصد ندارم ذهن شما را با آنها خسته کنم، اما شما این ایده را دریافت می کنید، یک درون گرا در دنیای برون گراها، با این حال... دوستان Isshuukan دقیقا برعکس است—منظورم این است که از زمانی که 10 سال پیش ساخته شده، انتظار می رود. شخصیتی دارد که من در زندگی یک درونگرا آن را برونگرا می نامم. طبق قوانین خودش نمیتواند دوست پیدا کند، اما همانطور که داستان ادامه دارد، متوجه میشویم که او واقعاً دوست دارد دوستان زیادی داشته باشد، دوست دارد با مردم صحبت کند، معاشرت کند، برود، مکانهای مختلف را ببیند. او همه اینها را آرزو می کند اما نمی تواند آنها را داشته باشد.
حالا این فقط دوستداشتنی نیست... ما میبینیم که شخصیتها سعی میکنند در موقعیتهایی با هم دوست شوند، عملاً غیرممکن است. من به عنوان یک نویسنده با دیدن چنین ایده ای در شرف تبدیل شدن به پروانه ای کوچک هستم و به کاوش در دنیای این داستان می روم، با این حال این انیمه واقعا آنقدر رضایت من را ایجاد نمی کند. با تحمیل همه شخصیتها به طرحها و داستانهای بزرگ، نویسنده از فرصت برای توسعه آنها استفاده نمیکند، بلکه باید همه آنها دنیای خود را بسازند.
من واقعاً دوست ندارم در بررسی هایم حقایق را مطرح کنم، اما حدس می زنم که این نیز بخشی از انتقاد است. مثلاً خانواده شخصیت های اصلی، چه کسانی هستند؟ او در گذشته چه می کرد؟ سرگرمی هایش چیست؟ یا این بابای که دختر ما داره کیه؟ چرا صورتش تار است؟
در یک داستان، اگر به اندازه کافی زمان «من» به آنها ندهید، شخصیت ها درخشش نخواهید داشت. آنها باید دنیایشان را همانطور که داستان میسازد بسازند. داشتن شخصیتها که فقط با یکدیگر بدون هیچ گونه داستان شخصی در تعامل هستند، فقط باعث میشود آنها جعلی به نظر برسند. دختر ما - که قبلاً نامش را فراموش کرده است، متأسفم - نمونه ای از یک شخصیت خوش ساخت است، او دنیای خودش را دارد که در کنار داستان ساخته می شود، اگرچه آنقدر جزئی نیست، کافی است یک شخصیت در یک داستان تا حدودی احساس جذابیت کند. اما بقیه اینطوری نیستند آنها به جزئیات و داستان بیشتری در جدول زمانی خود نیاز دارند.
صحبت از داستان... باید بگویم که فوق العاده است. ما در هنگام تماشای یک نمایش، موسیقی، شخصیت، هنر، داستان، نویسندگی، بازیگری و غیره همه این چیزهای مختلف را داریم که باید در مورد آنها صحبت کنیم ... با این حال در این انیمه یک چیز داریم که بیش از همه در چشم من می درخشد و داستان آن است. . گرچه تنها برشی از سبک زندگی است، اما دارای چرخشها و پیچشهای دوستداشتنی است که باعث میشود مانند یک تخم مرغ در این سوپ شخصیتها بدرخشد.
همه فراز و نشیب ها در ترن هوایی سرگرم کننده هستند، حتی اگر بعد از سوار شدن همه جا استفراغ کنید یا شروع به گریه کنید، نمی توانید آن را انکار کنید، این یک تجربه دیگر بود. من دوست دارم شخصیت هایی را ببینم که زندگی بسیار ساده و در عین حال پیچیده ای مانند یک تکه از زندگی دارند. من دوست دارم ببینم آنها چند بوسه عاشقانه را اینجا و آنجا پرتاب می کنند، هرچند آنقدر خالص که آن را دوستی می نامند. من عاشق دیدن صفحاتی هستم که ابری مانند سفید می شوند تا نشان دهم این افراد چقدر پاک و مهربان هستند. مهم نیست که چه کاری انجام می دهید، نمی توانید با انیمه های عاشقانه، کمدی، و برش زندگی، مرا از زمان آرامم دور کنید.