بعد از پایانی که ظاهراً همه اعضای گروه ساعتهای من، اما من قبلاً آمدن آن را دیده بودم، لحظهای داشتم خودم را جمع و جور کنم، فکر میکردم که این نمایش بسیار (شاد؟) خوبی است و به آن جایزه 8/10 میدهم. از چیزهایی که دوست داشتم شروع کنم، نوشته از نظر شخصیت پردازی یکی از بهترین نوشته هایی است که در داستان دیده ام. همه افراد درگیر شخصیتهایی تعریف کرده بودند که سهبعدی بودند و دقیقاً با توجه به رویدادهایی که در اطراف آنها رخ میداد، رفتار میکردند. هیچکدام از آنها کامل و بد نیستند (اگرچه بابا جونز نزدیک است)، و انگیزه همه روشن بود. همچنین احساس میکنم که نوشتن کار فوقالعادهای در گره زدن نخها به هم انجام داد، هم چیزهایی را تنظیم کرد که خیلی دیرتر جواب میداد و هم به چیزهایی اشاره کرد که در همان قسمت اتفاق میافتند. مکالمه نی/نارون و ساعت جیبی به عنوان برخی از بهترین نمونه های این مورد برجسته هستند.
آخرین نکته در اینجا این است که کمدی واقعاً خنده دار بود. بنابراین بسیاری از نمایشها سعی میکنند از بالاترین حد خود عبور کنند و به جایی نزدیک نشوند که فرود را بچسبانند (که به طرز دردناکی وقتی قسمتی از 100 دوست دختر را بلافاصله بعد از اتمام آن تماشا کردم آشکار بود)، اما ظرافت کمدی در اینجا برای خنده خوب بود. آیا من الان شوخ طبعی بریتانیایی دارم؟
من به ندرت در مورد موسیقی در انیمه نظر می دهم، اما اما در اینجا نیز کار خوبی انجام می دهد. OP همیشه مرا برای ماجراجویی روز آماده میکرد، و شما میدانستید که وقتی در صحنههای دیگر پخش میشود، همه چیز واقعی میشود. این چیزی است که موسیقی پس زمینه باید انجام دهد.
به نکات منفی من.
همانقدر که از تفاوتهای این نمایش نسبت به ۹۹ درصد انیمههایی که از نظر زمینهسازی، نگارش و واقعگرایی دیدهام را دوست داشتم، در برخی از موضوعات بسیار سنگین بود. آیا واقعاً، برای مثال، به تزریق درام از طریق رویداد "یکی از عاشقان به طور یکجانبه تصمیم می گیرد که ترک دیگری برای هر دوی آنها بهتر است" نیاز داشتیم؟ من قبلاً قبل از اینکه شما به اوج برسید در این مورد مشارکت داشتم، اکنون احساس می کنم به من خیانت شده است!
این لحظه همچنین باعث شد که بفهمم کار "عاشقان از جهان های مختلف" میلیون ها بار نیز انجام شده است، اما از آنجایی که این کار به خوبی انجام شده بود، تقریباً به آن اهمیتی نمی دادم.
همچنین اهمیت خاصی برای پسزمینه غمانگیز که در قسمتهای پایانی جا افتاده بود، نداشتم. من قبلاً در طول مدتی که اما در بزرگسالی در برنامه حضور داشت، احساس همدلی و درد زیادی برای اما داشتم، بنابراین همه اینها کمی شبیه طعمه های اشک آور بود.
و آخرین اما نه کم اهمیت ترین، پایان! من برای چندین اپیزود در صحنه پایانی، اِما یک 9/10 بود، و بدون شوخی، تقریباً وقتی تیتراژ پخش شد، آن را به 10/6 کاهش دادم. اگر گربهام در صحنه تعقیب قطار روی پاهای من میخوابید (اینجا «اوو» را وارد کنید)، احتمالاً کلماتی را بهطور شنیدنی فریاد میزدم که هیچکس در نمایش جرأت گفتن آنها را نداشت. دریافتم که فصل دومی وجود دارد که ممکن است نتیجه رضایتبخشی داشته باشد یا نداشته باشد، اما من برای ساخت یک نمایش خوب به این "پیچ" نیازی نداشتم. اکنون میدانم که رئالیسمی که دوست دارم کمی شمشیر دولبه است، زیرا متأسفانه این واقعبینانهترین نتیجه ممکن است.
خلاصه خیلی خوشحالم که گروه من اِما رو برای بحثمون انتخاب کرد! نوشته یکی از بهترین نوشته هایی بود که در مدت زمان طولانی دیده ام، اما نمی توانست از برخی ضربات استاندارد مرتبط با این ژانر جلوگیری کند. 8/10 برای من، زیرا نمایش بسیار خوبی است که تقریباً آن را به قلمرو "بزرگ" تبدیل کرد. من فصل 2 را تماشا خواهم کرد و سعی خواهم کرد همسرم را متقاعد کنم که فصل 1 را با من تماشا کند. چه کسی می داند، این حتی ممکن است پاسخ جدید من "انیمه برای افرادی که انیمه نمی بینند" باشد، زیرا فکر می کنم والدین دوستدار Downton Abbey من نیز آن را حفاری کنند.