من اغلب آثار معمایی را تماشا نمیکنم، اما یک شب هنگام مرور انیمههای رازآلود، مجذوب تصاویر و خلاصه داستان شدم. Mystic Archives of Dantalian اولین قسمت فوقالعادهای داشت، اما هر چه بیشتر پیشرفت کردم، کمتر تحت تأثیر قرار گرفتم و پایان فقط یک شکست حماسی بود. من واقعاً می خواستم این انیمه را در منطقه قرمز قرار ندهم، اما پس از تلاش برای یک شانس دوم در آن، برایم واضح است که واقعاً آن را دوست ندارم. The Mystic Archives of Dantalian یک انیمه تخیلی تاریخی است که در انگلستان پس از جنگ جهانی اول اتفاق می افتد. شخصیت اصلی هیو (هوی) آنتونی دیسوارد نامه ای دریافت کرد که به او از مرگ پدربزرگش اطلاع داد. طبق وصیت پدربزرگش، به هیوی سپرده شده است که از اموالش، به ویژه مجموعه عظیم کتاب هایش در عمارتش مراقبت کند. پس از رسیدن به عمارت، هوی یک گذرگاه مخفی پیدا می کند که او را به اتاقی پر از کتاب و دختری به نام دالیان می رساند. من باید به هیوی زنگ بزنم که در اولین ملاقاتش با دالیان گنگ بود. آخرین خط وصیت پدربزرگش می گوید مراقب دالیان باش. او جمله را خواند، اولین فرد زنده را در داخل آن مکان پیدا کرد، و با این حال هنوز تصور می کند که پدربزرگش به یک حیوان خانگی اشاره می کند. دالیان حق داشت در آن لحظه از دست او عصبانی شود.
با حرکت درست، اتفاقاً دالیان یک دختر معمولی نیست. او به عنوان شاهزاده خانم ریدینگ سیاه شناخته می شود و کل آرشیو دانتالیان را در بدن خود نگه می دارد و تنها کسی که کلید باز کردن قفل روی سینه اش را دارد می تواند به آن دسترسی پیدا کند. هوی در واقع کلیدی را دارد که از دوران کودکی خود آن را به دست آورده است. وقتی بچه بود، به نوعی توانست به داخل بایگانی راه پیدا کند و در آنجا با دختری آشنا میشود که مسئول مراقبت از آن مکان است. هیوی به او قول می دهد که روزی راهی برای آزاد کردن او از آرشیو و ورود به دنیای خارج پیدا خواهد کرد. هرگز توضیح داده نشده است که چگونه او در تمام آن زمانها وارد داخل شده است، زیرا نشان داده شده است که برای ورود به داخل به کلید نیاز داشته است.
هدف از آرشیو این است که شامل تمام کتاب های فانتوم جهان باشد. با این حال، به نظر می رسد که برخی از افراد به نوعی دست به برخی از این کتاب ها زده اند و در نهایت یا از قدرت خود سوء استفاده کرده اند یا مورد لعن عرفان قرار گرفته اند. در طول انیمه، هیوی و دالیان به اطراف انگلستان میروند تا هر حادثهای را که با آن مواجه میشوند بررسی کنند و باید مشکلات را برطرف کنند. در بیشتر موارد، هیوی باید بایگانیهای درون دالیان را باز کند، که به او کتاب مناسب برای خواندن میدهد تا طلسم ناشی از کتاب فانتوم را خنثی کند. این نوع انیمه در دوران مدرسه قدیم که انیمه حدود سی تا پنجاه قسمت داشت خوب بود. بگذارید اینطور به شما بگویم: این یک انیمه 2011 است، سالی که نمایش ها به طور متوسط دوازده قسمت داشتند و سعی داشتند سبک پرکننده را انجام دهند. بله، سبک پرکننده. می دانید، همان چیزی که نشان می دهد مانند Sailor Moon از آن استفاده کرد؟ اولین لایت رمان ممکن است در سال 2008 منتشر شده باشد، اما انیمه خیلی کم، خیلی دیر منتشر شد. اپیزودهای پرکننده را به سادگی نمی توان در روزگار مدرن تحمل کرد و The Mystic Archives of Dantalian متأسفانه به دام افتاد.
در حال حاضر ما شروع بدی داشته ایم، اما اگر شخصیت ها حداقل سرگرم کننده باشند، بد نیست. متأسفانه اکثریت قریب به اتفاق آنها اینطور نبودند. دوتایی اصلی هیوی و دالیان خیلی هم کهنه نیستند... وقتی به سادگی زندگی خود را در عمارت می گذرانند و کارهایشان را انجام می دهند. من واقعاً شخصیت تند و تیز دالیان را دوست دارم. هرگاه کسی در مقابل او اشتباه کند یا خود را خجالت زده کند، به معنای واقعی کلمه او را تحقیر می کند، به خصوص اگر فردی که او با او صحبت می کند هوی باشد. دالیان به زبان انگلیسی پاسخ میدهد، وقتی سؤال بله یا خیر پرسیده میشود، دوست دارم. با وجود اینکه من شخصیت و سبک گفتار دالیان را دوست دارم، اما او کاملاً پارس است و گاز نمی گیرد. منظور من از این چیست؟ ببینید، هر زمان که هوی در نهایت دالیان را واقعاً عصبانی کرد، او را مشت یا لگد میکرد. این به تنهایی باعث می شود که او شخصیتی دوست داشتنی به نظر برسد، اما وقتی دشمنی روی صفحه نمایش وجود دارد، دالیان دفاع از خود را بلد نیست و به معنای واقعی کلمه نمی تواند برای زندگی خود بجنگد. هر بار که این دو با یک دشمن روبرو می شوند، هیوی به معنای واقعی کلمه مجبور است دالیان را از حملاتی که به سمت او می شود دور کند و در بدترین حالت که او حتی برای یک ثانیه به او نگاه می کند، دالیان گرفتار می شود و هوی را مجبور می کند که از دست بدهد و به آن عمل کند. خواسته های دشمن تماشای نقش اول زن به هیچ وجه چیزی جز عذاب محض نبود.
آشنای هیوی هم خیلی بهتر نیست. دوست دوران کودکی او، کامیلا، کار زیادی انجام نمی دهد که به درگیری اصلی کمک می کند. در عوض، نقش او در بیشتر مواقع این است که دالیان را با انواع شیرینی ها و دسرها آماده کند. همچنین، کامیلا واقعا از سفر لذت می برد و دوست دارد انواع لباس ها را در جمع بپوشد. آنها آنقدر احمق هستند که در پایان صحنه ای وجود دارد که او می خواست با یکی از آنها بیرون برود، اما خدمتکارانش سعی می کنند به او توصیه کنند که این کار را نکند. دوست دیگر هیوی آرماند است که همرزم او در جنگ بود. آرمند همان تعریف یک احمق روستایی است. او نه یک بار، بلکه دو بار با کتاب های فانتوم قاطی کرد. بار اول خیلی بد نبود او به همراه چهار مرد دیگر می خواستند زنی را که همه عاشقش شده بودند نجات دهند. این دومین باری است که او واقعاً باید می دانست که برای چه چیزی ثبت نام کرده است. من قصد ندارم در مورد آنچه که پایین آمده است صحبت کنم. تنها چیزی که باید بدانید این است که او از یک کتاب برای یافتن زنی برای عاشق شدن استفاده کرده است، اما حتی کوچکترین تعامل با هر زن دیگری او را به دردسر می اندازد.
قسمت ششم از هیوی و دالیان دور میشود و روی دو نفر دیگر متمرکز میشود: هال کامهوت، افسر لیبریکید و فلامبرج (فلم)، شاهزاده خانم نقرهای که کتابخانه طولانی گمشده را در خود جای داده است. مانند دو نفر اصلی، هال و فلم نیز در حال تحقیق در سراسر انگلستان در جستجوی مناطق تحت تأثیر فانتوم بوکز هستند. هال بهجای خواندن کتابهایی که از بدن فلم بازیابی شده است، از آنها بهعنوان سوخت برای عصای جادوییاش استفاده میکند تا کتابهای فانتوم را بسوزاند و خاطرات صاحب آنها را از بین ببرد. این در کنار رابطه بین این دو و شخصیت آنها باعث شد که آرزو کنم ای کاش آنها به جای شخصیت اصلی بودند. به علاوه، حتی اگر اندام های فلم مهار شده باشد، او در واقع می تواند به دشمنان حمله کند. دیدی دالیان؟ مدام هیویی را مشت و لگد می کنی. آیا شما نباید به دشمنان خود ضربه بزنید؟
در نهایت، ما دو نفر آنتاگونیست را داریم، مردی که فقط به عنوان پروفسور و شاهزاده ریدینگ رازیل شناخته می شود. من واقعاً آرزو می کنم که آنها یک نام واقعی به اولی می دادند. من طرفدار شخصیت هایی نیستم که فقط به عنوان شغل آنها خطاب می شود. به هر حال، این دو مسئول تمام حوادث مربوط به فانتوم بوکز در سراسر انگلستان هستند. هیوی و دالیان در اپیزود پایانی با آنها در تماس هستند و بدون اینکه جزئیات ملاقات آنها را خراب کنیم، شخصا از نحوه پایان انیمه راضی نیستم. این مشکل در تلاش برای انجام سبک پرکننده در دوازده قسمت است. انیمه سعی می کند محتوای زیادی را از منبع منبع جمع کند تا بتواند به برخورد دو نفر برسد، اما به قیمت پتانسیل داستان گویی مناسب و توسعه شخصیت و همچنین آنچه می توانست چالش نهایی بسیار بهتری باشد. برای شخصیت های اصلی
اینها دلایلی بود که از The Mystic Archives of Dantalian لذت نبردم. این انیمه دارای برخی امتیازات صرفه جویی برای دور نگه داشتن آن از امتیاز وحشتناک 1 است. اول، سبک هنری. کاملاً حال و هوای انگلستان در اواخر دهه 1910 را به تصویر می کشد و انیمیشن فوق العاده خوب ساخته شده است. صداگذاری بسیار خوب بود و موسیقی پس زمینه کاملاً مطابق با محیط است. من در انتخاب آهنگ برای افتتاحیه و پایان میکس هستم. به نظر می رسد که To Never Know Tomorrow مستقیماً از انگلستان پس از جنگ جهانی اول بیرون آمده است، و لایت موتیف آن چیزی است که بیشتر اوقات برای موسیقی پس زمینه استفاده می شود. آهنگ پایانی Yes, Prisoner خیلی ترسناک به نظر می رسد، حتی اگر به نوعی با موضوع انیمه همخوانی داشته باشد. چیزی که بیشتر به آن صدمه می زند این است که آنها یک سکانس انیمیشن نساختند. آنها به معنای واقعی کلمه از بازیگرانی خواستند که لباس های ترسناک بپوشند و در یک جنگل یک صحنه بازی کنند و کل فیلم بی رنگ باشد. شاید به نظر برخی افراد این یک اکشن زنده باشد، اما من صادقانه فکر می کنم که در جای خود نیست.
با وجود اینکه نمیتوانستم داستان، شخصیتها و قسمت پایانی را تحمل کنم، قسمتهایی بودند که واقعاً از تماشای آن لذت بردم. سه قسمت برتر من قسمت های 11، 6 و 1 هستند. شوخی نمی کنم. به نظر من، این انیمه در همان ابتدا به اوج رسید و در همان انتها کاملاً از آب درآمد. آرشیو عرفان دانتالیان متأسفانه یک 4/10 را از من می گیرد و به قفسه کتاب خود اضافه می کند.