Fade to Black اساساً دوباره شورش DiamondDust Rebellion است. یعنی بدتره؟ بهتر؟ کدام است؟ هر دو. Fade to Black بسیار بهتر از DiamondDust اجرا میشود و از دیدگاه ساختار روایی جذابتر به نظر میرسد، اما مفهوم بسیار ضعیفتر است. ما یک بار دیگر با مک گافین آشنا شدیم. این یک ساخته ظاهرا خطرناک مایوری است و شرورها آن را می دزدند. چرا خطرناک است؟ من نمی دانم. چه کار میکند؟ هیچ نظری ندارم. من حتی فکر نمیکنم که هیچوقت نامی واقعی در فیلم به آن داده شده باشد، که باعث میشود تا آن را مک گافین بخوانیم. افسوس، دلیل اصلی نامیدن من به این دلیل است که به نظر می رسد هر کاری که طرح در هر زمان به آن نیاز دارد را انجام می دهد. آیا می خواهید آن را به خودتان بچسبانید و خود را قوی تر کنید؟ مطمئن. آیا می خواهید از آن برای اجرای رقص فیوژن اژدها استفاده کنید؟ برو جلو. آیا میخواهید آن را در این داستان غیرقابل توصیف دیگر قرار دهید و آخرالزمان را رقم بزنید؟ چرا که نه؟ میتونه هر کاری انجام بده
بر این اساس، ما یک بار دیگر یک پسزمینه آخرالزمان برای یک شخصیت محبوب دریافت میکنیم. اما این بار روکیا بود و مشکلات از اینجا شروع میشود. توشیرو یک شخصیت فرعی است که هیچ پیشینه ای برای گفتن ندارد. به این ترتیب، دادن یک نفر به او احساس ناخوشایندی ندارد. از طرف دیگر، روکیا، به دلیل اینکه دوتاگونیست تحت اللفظی این فرنچایز است، داستانی پشت سر هم دارد. هیچ وقت با خودم فکر نکردم: «ای مرد، از بین تمام بازیگران بلیچ، میدانی که میخواهم درباره گذشته چه کسی بیشتر بدانم؟ رکیا! به شما بگویم، سریال اصلی مطمئناً من را ناامید کرد.» این در خدمت چه کسی است؟ چه کسی این را خواسته؟
او نیازی به هیچ پیشینه ناشناخته دیگری نداشت تا در یک پیچ و تاب غافلگیرکننده که هیچ منطقی ندارد فاش شود. صادقانه بگویم، این فقط به عنوان چربی غیر ضروری از بین می رود. علاوه بر این، حتی اگر به پیچیدگی داستان منشا روکیا کمک نکند، جدول زمانی جمع نمیشود. اطلاعات متعارفی که ما در مورد گذشته بزرگ شدن روکیا در روکونگای داریم، فرصتی برای اتفاقات پیشنهادی فیلم باقی نمی گذارد.
صرف نظر از این، فیلم به طور موثر با شرورانی شروع می شود که روکیا را از خاطرات همه پاک می کنند. درام نشانه.
باز هم تاکید می کنم که اگرچه مفهوم Fade to Black ضعیف تر است، اما اجرای آن بسیار بهتر است. حداقل، دلیل خوبی برای اینکه ایچیگو قهرمان داستان باشد، به ما داده شده است - دلیل خوبی نیست، توجه داشته باشید، اما دلیل خوبی است. با توجه به ارتباط معنوی او با روکیا، چه با قدرت هایی که از او می آید، او تنها کسی است که می تواند در نهایت وجود او را به یاد بیاورد.
این نه اینجاست و نه آنجا، اما من این تصور مشخص را داشتم که در این مرحله از داستان بلیچ، پیروت هنوز نمیدانست که کوبو قصد دارد در نهایت ایچیگو را به اوریهیم متصل کند، بنابراین آنها در این توهم کار میکردند که ناروتو نارنجی در نهایت به روکیا ختم می شود. بسیاری از صحنههای این فیلم طوری به نظر میرسند که به طرز ماهرانهای پایههای آن را گذاشتهاند.
طبیعتاً، طرح بار دیگر حول محور تضاد تولیدی بین ایچیگو و انجمن روح میچرخد، با این تفاوت که به جای یک تصویر مبهم از قوس نجات روکیا، با توجه به اینکه این بار واقعاً در تلاش برای نجات روکیا هستیم، به صراحت همان قوس است. دوباره همه چیز نکته اصلی درگیری این است که همه در اس اس فراموش کرده اند که ایچیگو کیست و یک بار دیگر او را "ریوکا" خطاب کرده اند. با این مفهوم که او تلاش می کند تا این افراد را که دوستان و متحدان او هستند، به یاد بیاورند که او کیست، کمی سرگرم شدم. حتی جذابتر از آن تماشای سول ریپرها بود که با ناهماهنگیهای خاطراتشان کنار آمدند.
به روز رسانی فرمانده معظم کل قوا: هنوز بی فایده است؟ آره. هنوز هم اصطکاک بیهوده ای ایجاد می کنید تا یک احمق باشید؟ آره. به اندازه کافی خنده دار، هنگامی که مطلع شد که ایچیگو قدرت خود را از Soul Reaper دیگری که قدرت خود را با او به اشتراک می گذارد دریافت کرده است، او بلافاصله فریاد زد که چنین تخلفی یک جنایت بزرگ است. در آن لحظه از خنده منفجر شدم. اوه، بله، لطفاً، اجازه دهید آن درام قدیمی را دوباره از سر بگیریم. من روی سوزن و سوزن هستم.
لذت شما از Fade to Black تا حد زیادی مشروط به احساس شما در مورد فراموشی (و موارد مشابه) است که به عنوان یک وسیله طرح داستان استفاده می شود. اگر دوست داشته باشید به شما خوش می گذرد. اگر این کار را نکنید، نخواهید کرد.
با این حال، در مورد خاطرات، این را به عنوان یک اطلاعیه خدمات عمومی در نظر بگیرید. اگر شما یک نویسنده داستان اکشن هستید، ممکن است وسوسه شوید که یک دعوای اوج بزرگ بین قهرمان داستان خود و یکی از دوستان یا عزیزانش بنویسید. دلیلی که گفته شده دوست یا یکی از عزیزان برای مبارزه با MC میتواند هر چیزی باشد، از فراموشی گرفته تا فساد جادویی، کنترل ذهن و هر گونه تدبیر دیگری. اگر تمام مبارزه را به این نتیجه برسانید که شخصیت اصلی واقعاً با او مخالفت نکند، زیرا آنها نمیخواهند به این شخص آسیب برسانند، بنابراین شخصیت اصلی شما در تمام مدت در حالت تدافعی قرار میگیرد و به طور دورهای جملاتی مانند «به یاد داشته باشید که هستید! بیدار شو این تو نیستی! شما بهتر از این هستید! به خودت برگرد! مبارزه کن! مقاومت کن! به خاطر داشته باشید [بخشی از داستان بی اهمیت را در اینجا وارد کنید!»، سپس متوقف شوید. فقط همین الان بس کن کمی کمک بگیرید قلم را زمین بگذارید و بروید یک کار روزانه پیدا کنید، زیرا این کنسرت برای شما مناسب نیست.
بهعنوان یک نکته اصلاً بیاهمیت، چیزی که تا حدودی یک مشکل زیبایی جزئی در Memories of Nobody بود، در Fade to Black تبدیل به یک آرزوی ناهنجار میشود. تهدید اصلی که تبهکاران برای Soul Society ایجاد می کنند، از طریق استفاده از برخی ابزارها برای فعال کردن دوهیکی است که باعث می شود مقادیر کوهستانی انرژی معنوی کنترل نشده در Seireitei از بین برود. حالا اون قسمت خوبه مشکل این است که این انرژی معنوی وحشی به شکل مارهای غول پیکری است که از گوه سفید تشکیل شده است، که می شکند، سقوط می کنند و به همه جا می پاشند و همه چیز و همه را در گوه سفید می پوشانند... به نظر می رسد... باشه، بیا در، برادر، شما دقیقا می دانید که چگونه به نظر می رسد. همه ما به اندازه کافی هنتای دیدهایم که دقیقاً بدانیم این نوع چیزها چگونه متحرک هستند، و این دقیقاً یکسان است.
خیلی شبیه تقدیر به نظر می رسد، من نمی توانم باور کنم که این تصادفی است. پیرو سعی می کرد بامزه باشد و از چیزی گستاخانه در اینجا فرار کند. در مرحله دوم، عواقب انفجار اولیه را خواهید دید. انبوهی از گودالها و طنابهای چوب سفید سخت شده در سرتاسر پشت بامها و دیوارها وجود دارد. این تصویر بسیار هیجان انگیز است، که تقریباً متقاعد شده ام که یکی از انیماتورها به معنای واقعی کلمه روی یک میز یا دیوار تکان خورده و به طور یکپارچه از آن تصویر به عنوان پایه ای برای هنر پس زمینه استفاده کرده است. من حاضرم روی آن شرط بندی کنم. فقط هیچ راهی وجود ندارد منظورم این است که واقعی باشید، مارها در مرحله سوم دیگر حتی شبیه مارها نیستند. آنها مستقیماً شبیه دیکهای درشت به نظر میرسند - شوخی نمیکنم - و آبهای سفید را تف میدهند... نقطه اوج صادقانه به خدا (بدون جناس) فیلم این است که بازیگران اصلی به معنای واقعی کلمه با دیکهای غولپیکر میجنگند!
این تقصیر من نیست! دلتنگ من با دیوونه های فرافکنی. من مسئولیت این را نمی پذیرم. ذهن من در ناودان نیست. استودیو پیروت فقط یک دسته منحط هستند.
یکی از شرورها هم من را به شدت آزار داد. من در مورد شروری صحبت میکنم که تمام توقعات خود را دارد، و در مورد مرگ و رنج کشیدن دیگران به طرز باورنکردنی بیرحمانه رفتار میکند، اما در غیر این صورت به زیباترین و بیگناهترین شکلی که میتوان تصور کرد رفتار میکند. در لحظه، دومین چیزی که حتی از راه دور آرامش و خوشبختی آنها را تهدید می کند، فوراً به زانو در می آیند و از تراژدی عمیق شخصی اشک می ریزند، گویی قربانی یک بی عدالتی بزرگ هستند. تصویر یک کودک مسن را به ذهن متبادر می کند. جدیدترین نمونه از شرور مشابهی که می توانم از بالای سرم به آن فکر کنم، جک چاک دهنده از Fate/Apocrypha است.
انصافاً، شرورهایی مانند اینها را می توان برای یک لحظه پرداختی بسیار جذاب استفاده کرد، زمانی که آنها به دلیل سطوح شدید ریاکاری خود و برای دردی که برای دیگران ایجاد کرده اند، برخورد درستی می کنند. جایی که این نوع شرور من را از دست می دهد زمانی است که روایت از من انتظار دارد با آنها همدردی کنم. Fade to Black نه تنها آنها را رقتانگیز و دلسوز معرفی میکند، بلکه یک قدم فراتر میرود و حتی در پایان به شروران خود رستگاری نالایق میدهد. "اوه، آنها فقط بچه هایی هستند که چیز بهتری نمی دانستند!" این کار لعنتی شماست که قبل از شروع یک نسل کشی بهتر بدانید.
به راحتی بخش مورد علاقه من از فیلم این واقعیت بود که برای اولین بار از زمان معرفی و وضوح قوس شخصیتی در قسمت های 6 و 7، به Kon کاری داده می شود که انجام دهد. به دلایلی که هرگز توضیح داده نمی شود، او تنها کسی است که خاطرات خود را از روکیا حفظ کرده و هرگز آنها را حتی به طور موقت از دست نداده است. چرا؟ چگونه؟ نتونستم بهت بگم این مستقیماً فقط یک توطئه است. این واقعیت که او یک روح مود است هیچ چیز را به طور رضایت بخشی توضیح نمی دهد، زیرا اورورو و جینتا، 2 بچه از فروشگاه اوراهارا، که روح های مد نیز هستند، مانند بقیه روکیا و ایچیگو را فراموش کردند.
کن نقش مهمی در داستان بازی نمی کند، اما در طول فیلم به عنوان یک طلسم می ماند. من از آن لذت بردم. او یک شخصیت سرگرم کننده برای گذراندن وقت است.
در مجموع، من به سختی میتوانم بگویم که دلیلی برای تماشای Fade to Black وجود دارد، به جز سختترین طرفداران بلیچ. این چیزی به لذت شما از محیط یا شخصیت های آن اضافه نمی کند. داستان اضافی روکیا به هیچ وجه او را تغییر نمی دهد یا غنی می کند، فقط به پیچیدگی می افزاید، و مبارزه نهایی بین ایچیگو و آنتاگونیست اصلی احتمالاً رقت انگیزترین و ناامید کننده ترین نمایش یک نبرد فوق العاده است که تا به حال دیده ام.