وقتی من بچه بودم، تلویزیون تقریباً به طور کامل کارتون در برنامه های صبحگاهی برای کودکان داشت. من با تماشای هر چیزی که هانا باربرا یا دیک لطف داشتند به کشورم دوبله وارد کنند بزرگ شدم. من در آن زمان هیچ مشکلی با آن نمایش ها ندارم. اکثر آنها واقعاً برای مخاطبان هدف خود عالی بودند. بالاخره من هنوز بچه بودم و سریالی نبود که دوست نداشته باشم. پس از این همه سال، بسیاری از آن کارتون ها اکنون به شدت ساده و ساده لوح به نظر می رسند. من هرگز دوباره به تماشای آنها نخواهم نشست، مگر برای چند قسمت فقط برای یادآوری دهه 80 خوب، زمانی که من به جز امتحانات مدرسه هیچ نگرانی نداشتم (عملاً صفر) و خانواده من یک تجارت پر رونق داشتند (که در حال حاضر نیز تقریباً در صفر است). درآمد).
حال، مسئله این است که اگرچه ساده لوحانه هستند، اما برخی از آنها بهتر از دیگران می توانند ناباوری شما را تعلیق کنند. در واقع، بهترین در میان آنها کسانی هستند که کمترین دفعاتی را که فریاد می زنید "این امکان پذیر نیست!" و بله، در آن زمان، شانس گفتن آن، عملاً صفر بود، اما پس از سالها منطق درونی برخی از آنها بسیار بهتر از دیگران عمل میکند. به پونی کوچک من فکر کنید. خوب، این یک دنیای جادویی بود که در آن هر چیزی ممکن بود و بنابراین هر چیز عجیب و غریب تا حدودی بهانه است. یا اسمورف ها. مطمئناً، آنها حتی انسان هم نیستند، بنابراین می توان شیوه زندگی آنها را به عنوان غیرواقع بینانه توجیه کرد. بیشتر درگیر کارتونهای نظامی مانند G.I.Joe یا اکولوژیکی مانند Captain Planet بود. بله، اکشن خیلی باحال بود و اینطور بود، اما منطق درونی... هوم... ماهیگیری بود. دوست داشتن محیطی که در آن تانکها، هواپیماها و ساختمانها منفجر میشوند، واقعاً سخت بود، اما سربازان همیشه زمان لازم را برای فرار یا اجتناب از انفجار با پریدن به پهلو پیدا میکردند. و اینطور نیست که بتوانم آنها را ابرمرد هم بدانم. آنها می توانند با یک مشت ساده ناک اوت شوند و در هنگام بسته شدن طناب های ساده را به سختی بشکنند. منظورم این است که این جنگ است، درست است؟ اگر در جنگ هیچ تلفاتی وجود نداشته باشد، در واقع جنگ نیست. یا حداقل جنگی نیست که باید به آن اهمیت دهید. همان منطق پشت قهرمان طبیعت، که چیزهایی را طوری مطرح می کرد که گویی شرورها از آلودگی خوششان می آید و به راحتی می توان بدون فروپاشی اقتصاد جهان راه حلی ارائه داد.
من اینجا شروع به داد و بیداد می کنم. منظور من این است که یک سریال اگر قرار است مخاطبان هدفش از آن لذت ببرند، باید ناباوری شما را تعلیق کند.
G.I.Joe یا Captain Planet در زمان خود موفق بودند، زمانی که کودکان آنقدرها هم انتقادی نبودند و کمتر از یک بزرگسال معمولی در مورد فناوری یا اینترنت می دانستند. امروزه، احضارهای کوچک می توانند حتی گاهی اوقات از من پیشی بگیرند و تقاضا برای سرگرمی بسیار بیشتر است. بنابراین تصور کنید سریالی مانند آلیسون تا لیلیا برای امتحان کردن ظاهر شود.
این کار نخواهد کرد!
اگر در دهه 80 یا 90 ساخته می شد، ممکن بود موفقیت آمیز باشد، اما حتی در آن زمان هم نسبت به سریال های قدیمی مانند شهرهای اسرارآمیز طلا، جذابیت کمتری داشت. یا داستان های اردک، آره، موفق باشید که آن شاهکار را شکست دهید. در مقایسه با موضوعاتی که در آن گنجانده شده است، به سادگی بیش از حد احمقانه است.
حالا بگذارید سعی کنم دقیق تر صحبت کنم. این انیمه مانند داشتن شخصیت های My Little Pony در محیط Saving Private Ryan است. این فقط بی معنی است! چگونه می توان انتظار داشت که جنگی در جریان باشد و شخصیت ها همه اینقدر ساده انگارانه باشند، به خصوص وقتی داستان یک کمدی ناب نیست؟ چگونه میخواهید درام یا تنش را از بازیگرانی که به آسانی به دو دسته خوب و بد تقسیم میشوند و مشکلاتشان را میتوان به کودکانهترین، بیخونترین و سادهترین ابزار ممکن حل کرد، احساس کنید؟
شاید من بیش از حد انتقادی به نظر بیایم، اما فقط سعی کنید استدلال خود را در اینجا دنبال کنید. تام و جری کارتون کاملاً خشن است و شخصیت های جاودانه دارد، با این حال می توانید با همه اینها بخندید زیرا خشونت صرفاً برای شلختگی استفاده می شود. اما در اینجا، سریال سعی می کند شما را نگران آینده جهان کند، زیرا یک جنگ ترسناک در جریان است و شخصیت ها باید قبل از اینکه خیلی دیر شود راهی برای متوقف کردن آن پیدا کنند. خوب ببخشید، بدون اینکه خشونت را جسورانه تر یا داستان را جدی تر کنم، هیچ نقطه ارتباطی بین این دو وجود ندارد.
باور می کنی من چقدر یک انیمه را با کارتون های غربی مقایسه می کنم؟ به این دلیل است که حتی کمتر از آن ها جالب است!
این فرمول برای انیمه هایی مانند Slayers یا Baccano عالی کار می کرد زیرا آنها بیشتر کمدی بودند تا هر چیز دیگری. اینجا مثل درست کردن اسپاگتی بدون پاستا و حتی سس برای فریب دادن ذائقه شما نیست. متاسفم؛ کار نمی کند نمی توانست کار کند. به خصوص در این دهه. حتی کمتر اگر فیلم Full Metal Alchemist را تماشا کرده باشید، یک اکشن/ماجراجویی که همه عناصر مشابه و حتی یک کوه یا بیشتر ارزش دارد.
بسیار خوب، به بیشتر یک متن ارتدکس برگردیم. انیمیشن و موسیقی توسط فوقالعادهترین استودیوی Madhouse ساخته شدهاند و بسیار خوب هستند، با رنگهای روشن، شخصیتهای زیبا/صدا و دنیایی پر از زندگی. برای یک کمدی رمانتیک بدون داستان بسیار مناسب است اما متأسفانه یک ترکیب درام جنگی / ماجراجویی نوجوانان است که به هیچ وجه ترسناک یا کثیف یا وحشتناک به نظر نمی رسد. اتمسفر مایل ها کم شده است. به علاوه، حتی ارزش تولید با توجه به سال ساخت آن در بهترین حالت خود نیست. آنها به سادگی متوسط به نظر می رسند.
داستان یک شوخی است...بدون اینکه خنده دار باشد. به دو نیم تقسیم می شود که در هر یک از آنها یک جفت دختر-پسر وجود دارد. نیمه اول این مهربانی را داشت که سعی کرد داستانی از نوع ارائه دهد. داستانی احمقانه اما با این وجود، درباره تلاش این زوج برای متوقف کردن جنگ بین کشورهایشان به احمقانه ترین شکل ممکن. اما نیمه دوم فقط یک ماجراجویی بی هدف بدون هدف یا هدف مشخص است، گویی که فیلمنامه نویسان در حال اعتصاب هستند و کل قوس فقط پرکننده است. در مورد بدتر شدن چیزی بدتر صحبت کنید ... درست مثل Tite Kubo. کاراکترها فقط کهن الگوهای دو بعدی هستند که تقریباً در هر نمایش مشابه دیگری می توانید به راحتی در نسخه های بهتر پیدا کنید. ترانه «دختر قصابی و پسر بی ستون عاشق اما خیلی متراکم برای فهمیدن» روزهای بسیار بهتری از این دو زوج کاغذی دیده است. حمایت از بازیگران و شخصیتهای شرور در سطح پوکمون هستند، زیرا نقش آنها دقیقاً مانند یک غرغر تکراری است: "پشتیبانی-حمایت!" "شیطان - شر!"
ارزش و لذت تا جایی که به من مربوط می شود بسیار پایین است. خیلی سریال های مشابه و در عین حال خیلی بهتری مثل این وجود دارد، شما هم می توانید این یکی را از حافظه خود حذف کنید. بله، آنقدر بی اهمیت است. آنقدر صریح و یکپارچه که حتی ارزش آن را ندارد که به عنوان نمونه بدی از نحوه ساخت یک نمایش خوب یاد شود.