برای این دسته به اندازه کافی خوب است. بدیهی است که نباید جدی گرفته شود و تحلیل عمیق طرح و شخصیت پردازی آن کمی بیهوده است، وقتی مشخص است که این قطعه راه آسانی را برای سرگرم کردن تعداد زیادی از بینندگان، تا حدی از جمله خود من، از طریق اچی، عاشقانه های غیرواقعی، برخی کمدی های مضحک انتخاب کرده است. و انصافاً پیشرفت طرح می تواند بدتر باشد. کلیشهها نه تنها کلیشههای انیمهای هستند که ارزش نقد دارند، بلکه ارزش این را دارند که از دیگر برنامههای مشابه با نویسندگان همفکر، سرقت ادبی خوانده شوند. در مقایسه با چنین عناوینی، من فکر میکردم که برخی از بخشهای روایت جذاب هستند، البته نه چندان پیچیده و در 12 قسمت توسعه یافتهاند. به طور خاص، من با معضل MC سرگرم شدم، عضوی از جناح «قهرمان» یا هر چیز دیگری، میزبانی از یک شیطان (جناح دشمن) که هر دو جناح در واقع به دنبال قدرت موروثی او هستند. فراتر از این واضح است که بسیاری از انتخابها تا آنجا که طرح پیش میرود قابل پیشبینی هستند - باسارا در نبردهایی که باید پیروز شود، دختران با قدرت کامل او را نپذیرفتند یا حتی به او علیه جناح خودشان، تاکیگاوا و نحوه پیوستن او به نیروهای MC بپیوندند. همچنین، هر چیزی که از راه دور عاشقانه بود، کاملاً بی رحمانه، اغراق آمیز، غیرواقعی بود، اما با این وجود، به ویژه در زمینه حرمسرا که همه دختران مجبورند حداقل در نهایت قهرمان داستان را به نحوی دوست داشته باشند، انتظار می رفت. و اگر لحن من کمی ناامید کننده یا انتقادی به نظر می رسد، اینطور نیست، زیرا من از نمایش های زیر این دسته ها انتظار چنین سطحی از نوشتن را دارم (و تا حدی، خودم به دنبال آنها هستم زیرا آنها موفق به سرگرمی می شوند. من در پایان). بدیهی است که در مقایسه با نمایش های بهتر، منصفانه است که مقدار قابل توجهی از امتیازات را در اینجا کاهش دهیم، اما بالاخره هدف سرگرمی است و نمی توانم بگویم که این یک تجربه منفی بود.
مطمئن نیستم که همه این اقدامات ecchi ضروری باشد، اگرچه مشاهده یک نوع "succubus" که از همان ابتدا در داستان گنجانده شده بود، به اندازه کافی نشانه بزرگی بود که چنین اتفاقی خواهد افتاد. حتی در آن زمان آنها به هر حال برای استانداردهای من بسیار هاردکور شدند. به همان اندازه که نمی توانم بگویم از نظر بصری از آن صحنه ها بدم می آید ... آنها تا کی می توانند من را سرگرم کنند، در حالی که هیچ پیشرفتی و عشقی برای آنها وجود ندارد؟ سرگرمی ساده و کورکورانه از طریق ecchi در نمایشی که سعی دارد داستانی درباره همه این قهرمانان و شیاطین نیز تعریف کند. حتی بدون صحبت در مورد اینکه چقدر عجیب است ساختن نمایشی که در آن "نفرین وحشیانه سوکوباس" یک نقطه داستان بزرگ است.
بدیهی است که این هدف بوده است. نویسنده با همه آن صداها، «onii-chan»، پیچیدگیها، بسیار گستاخ بود، و آن شخصیتها را در آن موقعیتها قرار میداد، در حالی که عملاً معنایی نداشت که فقط کلمه «خدمت» را به معنای واقعی کلمه در دیالوگ گنجانده باشد (ارجاع از طرفداران سرویس). شیش...
اگر بخواهم قسمت دیگر طرح را تحلیل کنم - این باید کمی سازگارتر باشد یا حداقل منطقی باشد، یعنی داستان قهرمانان در مقابل شیاطین، گذشته باسارا، دعواهای او، اساساً همه چیزهایی که مربوط به عاشقانه نبود. سپس میتوانم بگویم برخی از اکشنها جالب بود، بهویژه مبارزات شمشیر Basara و احتمالاً بخشی از قدرت Mio. بقیهاش متوسط و بیجا بود و من دوباره احساس کردم که نمایشی مثل این در نهایت نیازی به این اکشن ندارد. به طور خاص، در مقایسه با نمایشهای دیگر، این احساس به نظر میرسد که هر دو بخش ecchi و بخش مبارزه باعث میشوند همدیگر در نمایش مناسب نباشند، زیرا آنها تا حدی حال و هوای یکدیگر را خراب میکنند و قطعاً به این دلیل که کاملاً افراطی / توسعه یافته هستند. به موازات. شما اکچی های زیادی می بینید و فکر می کنید - چه زمانی یک طرح ثابت می آید؟ سپس دعواهای خود را به دست می آورید و فکر می کنید - اول از همه، آیا این طرح منسجم است؟ و مهمتر از همه، آیا واقعاً خوب بود که این کار را در نمایشی مانند این انجام دهیم که به وضوح جدی نیست؟ بنابراین تعادل در این بسیار عجیب است. صرف نظر از این، من خیلی علاقه ای به مبارزات یا نتایج آنها نداشتم، زیرا آنها قابل پیش بینی و کیفیت پایین تر از ده ها شوننی هستند که به هر حال تماشا کرده ام، بنابراین اگر می خواستم اقدامی انجام دهم، آنها را تماشا می کردم.
هیچ چیزی که به خطوط داستانی رمانتیک مربوط می شود واقع گرایانه نیست، فقط برای تحقق جذابیت ecchi/harem مجبور شده است، و احتمالاً می توان همین را در مورد خط داستانی اصلی گفت، اگرچه این به کمی تفکر نیاز دارد. به طور خاص من تعجب می کنم که چرا جناح قهرمان به جای اینکه واقعاً کار خود را در از بین بردن هدف خود انجام دهد، وضعیت را همانطور که انجام داد مدیریت کرد. چگونه شیاطین به همین ترتیب عمل کردند و فقط افراد ضعیف را فرستادند. یکی فوراً توسط آن مرد قهرمان نابود شد، 2 نفر دیگر به معنای واقعی کلمه به افراد بد خیانت کردند. به طور کلی، اگر در مورد آن فکر کنید، بیشتر طرح مزخرف است، اگرچه آن طرف آن قابل تحمل است، و روایت به خودی خود به نظر من، همانطور که ذکر شد، جذاب بود. این شامل قدرت باحال باسارا نیز میشود، که انصافاً غیرقابل توضیح و کلیشهای بود که او را تبدیل به یک مرد باحال فوقالعاده MC میکرد (مخصوصاً زمانی که به راحتی بهبود مییافت و بعد از استفاده از قدرتها یا ضربههایی که آنها میگفتند باید مجروح به نظر نمیرسید. او را کاملاً متعصب رها کنید).
جهان سازی خیلی عمیق نیست، و من انتظار نداشتم که یک جهان گسترده با جزئیات در 12 قسمت با تمام جاه طلبی های نمایش (جنگ، اچی، حرمسرا) توضیح داده شود، اما مطمئناً چیزهای زیادی در مورد قهرمانان یا قهرمان ها نمی آموزیم. شیاطین فقط دانش سطحی، مانند قهرمانان فعلی، گذشته خود باسارا، وضعیت پدرش (یعنی فقط یک نسل به عقب) و از طرف دیگر همان: شیاطین فعلی و جایگاه آنها و شاید وضعیت یک نسل قبل (از جمله میو) پس زمینه). که خیلی به عمق تاریخ آنها نمی رود این کار را می کند. این دلیل اصلی است که من ادعا کردم که آن طرف چیزها آنقدر توسعه نیافته است. نه این که آنها اینطور به نظر برسد که چیزهای بیشتری در آن وجود دارد.
واضح است که شخصیتها کلیشههایی هستند، از همه دختران کم عمقی که به ناچار قهرمان داستان را دوست دارند، تا شیاطین گستاخ و عجیب و غریب، قهرمانان به همان اندازه غیراصلی، تا مرد اصلی، اگرچه ماهیت او ارزش کمی کاوش را دارد. من لزوماً از طرف شخصیتها احساس دفع نمیکردم، بدترینها دوام زیادی نداشتند و بهترینها خیلی داغ بودند یا حداقل درگیر چنین چیزهایی بودند. جدا از شوخی، تنها کسی که نوعی پیچیدگی در شخصیت او دارد، بسارا است، و نه به خاطر پیشینه یا جاه طلبی او برای محافظت از دختران، بلکه به این دلیل که همیشه مشخص نیست موضع او در مورد این موقعیت چیست. به طور خاص از نظر اعمال عاشقانه. به عنوان مثال، او آنقدر مردد شروع می کند که کمی تعجب آور است که ببیند دخترها را آنطور لمس می کند، در مورد آن خیال پردازی می کند و چیزهایی از این قبیل. با احساسات و حالات چهره ناسازگار او در تمام قسمتها، گیجکنندهتر شده است. بنابراین نمیدانم که آیا این شخصیت متناقض ریشهدار تری است که ارزش تحلیل دارد یا صرفاً تقصیر نویسنده است که واقعاً احساسات خود را نشان نمیدهد (ناخواسته - فقط نوشته بد). من می گویم دومی محتمل تر است.
هر چند جهتی برای این وجود دارد که تنها در صورتی آشکار می شود که نمایش های بدتری را در این دسته تماشا کرده باشید. سرعت بسیار خوب است و هر قسمت را در مسیری منسجم به شما ارائه می دهد، و اگرچه اقدامات طرف های مختلف همانطور که ذکر شد کمی مزخرف بود، فقط می توانم بگویم که در بیشتر قسمت ها با روایت سرگرم شدم. جدای از دعواها و مطمئناً قبل از دعواهای پایانی نمایش که چند قسمت متوالی طول کشید، من نسبتاً شیفته طرح (کم عمق) و تا حدودی توسط اکچی های بیش از گاه و بیگاه سرگرم شده بودم. من از این واقعیت قدردانی میکنم که اگرچه داستان کاملاً ساده است، اما به اندازه نمایشهای دیگر با پیشرفت فصل از بین نمیرود. من احساس می کنم که این 12 قسمت به اصطلاح خوب سازماندهی شده بودند.
حال و هوای خوب است، احتمالا بیشتر به دلیل تند بودن شخصیت ها است، و عامل سرگرمی وجود دارد. بنابراین حتی با یک داستان و شخصیت پردازی به این سطحی/کلیشه ای/غیراصلی/ساده وسوسه می شوم که به نوعی امتیاز مثبت بدهم. من در مورد طرز فکر واقعی نویسنده و مطمئناً الهاماتی که او از نمایش های دیگر در هنگام نوشتن این مطلب گرفت تعجب می کنم، اما من کمی به او شک خواهم کرد.