دومین فیلم پوکمون زمانی اکران شد که این فرنچایز از نظر حضور رسانه ای به اوج خود رسیده بود. همه می دانستند این چیست، مادرت، معلمت، رئیست، همه. در حالی که اولین فیلم قبلاً در سراسر جهان موفقیتآمیز بود، به نظر میرسید که کارمندان از این واقعیت که فرنچایز حتی در خارج از ژاپن نیز اهمیت زیادی دارد، با فیلم دوم است. در نتیجه، برخلاف Mewtwo Strikes Back عجیب و غریب و دارای ریشه فرهنگی، Revelation Lugia از نظر فرهنگی مستقل تر و امن تر است. بهجای داستانی تاریک درباره هیبرید اتم-گودزیلا-تتسو که خشم وجودی خود را بر بشریت منتشر میکند، ما یک فیلم اکشن مرسومتر در روح یک فیلم پرفروش هالیوود دریافت کردیم.
فیلم دوم در طول سفرهای مجمع الجزایر نارنجی در مجموعه تلویزیونی اتفاق می افتد و به این ترتیب لوکیشن در مقایسه با فیلم اول بسیار طبیعی تر است. با وجود این، فیلم همچنان میتواند برخی از فناوریهای آیندهنگر عجیب و غریب را در قالب قلعه هواپیمای پرنده آنتاگونیست اصلی بازگرداند. در حالی که فیلم اول تقریباً به طور کامل توسط Mewtwo ساخته شد، شرور اصلی فیلم دوم فقط بهانه ای برای شروع درگیری است. جانشین واقعی Mewtwo لوجیا است، که قرار است ستاره فیلم باشد، اما در مقایسه با این که نقش آن بسیار محدود است، ناامید کننده بزرگی است. هدف اصلی آن بهجای اینکه نقشی محوری در حل مناقشه باشد، حمل کردن ساتوشی به اطراف است، زیرا طرح تصمیم میگیرد که او برای جمعآوری اژدها بسیار مهم است - منظورم سه چیز کروی است که تعادل را به دنیا میآورد یا هر چیز دیگری. . لوجیا حتی به سختی یک شخصیت نیست، به خصوص زمانی که با شخصیت بلندپروازانه ای که Mewtwo دریافت کرد، مقایسه می شود، و به این ترتیب، علاوه بر این واقعیت که یک تیزر خوب برای نسل دوم بازی های پوکمون در آن زمان بود، چیز زیادی برای آن وجود ندارد (RIP Ho -اوه).
صحبت از بازیها شد، داستان این فیلم میتواند از یک بازی ویدیویی باشد، زیرا به سختی هیچ منطقی در مورد چگونگی حل نهایی تعارض وجود دارد، مگر اینکه البته با منطق بازی ویدیویی آشنا باشید. درست همانطور که لینک پس از جمع آوری سه مک گافین و نواختن آهنگی روی اوکارینا خود می تواند به شمشیر اصلی دسترسی پیدا کند، پس از اینکه ساتوشی سه مک گافین را جمع کرد و فوروورا آهنگی را روی فلوت خود (که شبیه اوکارینا به نظر می رسد، برو، جنگیدن خود را متوقف می کنند. شکل). این خیلی بد نخواهد بود اگر منجر به یک داستان سرگرم کننده از نوع ماجراجویی شود، اما اینطور نیست. ساتوشی به طور تصادفی دو تا از مکگافینها را پیدا میکند و سپس تنها یکی از آنها را جمعآوری میکند، که برای آن نیم ساعت در امتداد اقیانوس موج میزند و بدون وقفه از حملات پرندگان طفره میرود. بنابراین واقعاً، جمع آوری سه حوزه به جز تلاش برای وفادار ماندن به قرارداد بازی های ویدیویی تا حد امکان، هیچ فایده ای ندارد.
این به طور کلی بزرگترین مشکل فیلم است: این فقط یک مبارزه پرنده بلند است. تنوع بسیار کمی در عمل وجود دارد. مطمئنا، تیم راکت در یک نقطه کمک می کند، اما آنها به هیچ وجه جهت طرح را تغییر نمی دهند. ساتوشی هنوز در اقیانوس موج می زند و از حملات پرتویی طفره می رود. فیلم اول به خاطر سکانسهای اکشن هیجانانگیزش نیز شناخته نمیشد، اما حداقل در هر صحنه اکشن تنوع، یک نقطه و حس پیشرفت وجود داشت. ما نبردهای میوتو برای جیووانی، نبرد ابتدایی با ساتوشی، نبرد سه نفره شروع کننده و سپس مسابقه نهایی را دریافت کردیم. در مورد دعواهای فیلم دوم چی بگم؟ پرنده در مقابل پرنده و پرنده در مقابل پرنده و دو پرنده که در برابر یک پرنده با هم متحد می شوند و همه پرندگان در مقابل لوجیا متحد می شوند... همه اینها فقط با هم در یک جنگ پرنده الاغ بلند ادغام می شوند.
دراماتیک پایین ترین نقطه داستان، جایی که همه چیز گم شده به نظر می رسد، زمانی است که شرور ناگهان مداخله می کند و سعی می کند لوجیا را بگیرد و ساتوشی و لوجیا هر دو از هوش می روند. این قرار است نشاندهنده پایینترین نقطه فیلم اول باشد، جایی که ساتوشی توسط حملات میوتو و میو مورد ضربه قرار میگیرد، اما در مقایسه فقط رقتانگیز است.
اگر جنبه ای وجود داشته باشد که این فیلم بهتر از اولی عمل می کند، آن این است که به دلیل تأثیرات بر محیط زیست و افراد و موجودات نمایش داده شده، با یک حس مخاطره آمیز جهانی مواجه می شود، اما وقتی صحبت از تعاملات خرد بین فیلم ها می شود. بازیگران کلیدی داستان همگی سطحی هستند. رابطه بین آنتاگونیست اصلی و شخصیت های اصلی چیست؟ به سادگی هیچ چیز وجود ندارد، فقط یک صحنه که به او می گویند حداقل از پوک بال استفاده کند. چه رابطه ای بین لوجیا و سایر پرندگان وجود دارد؟ آنها فقط از یکدیگر متنفرند زیرا، و لوجیا مانند یک میانجی عمل می کند زیرا. بنابراین، در نتیجه، تمام لحظات پرتنش به هم میریزند، زیرا چیزی وجود ندارد که دو جناح مخالف را به هم متصل کند. چطور می شود که فیلم اول چنین مفهوم مبهم برای موتیف های شخصیت شرور داشت، اما فیلم دوم به سختی به دلیل و راه حل پشت درگیری اهمیت می دهد؟ فکر می کنم این به همان چیزی که در ابتدا گفتم برمی گردد. این یک فیلم پوکمون برای مخاطبان در سراسر جهان است. به نظر می رسد که در هنگام نزدیک شدن به طراحی این فیلم، درست مانند اینکه برخی از بازی های ویدیویی ژاپنی برای اکران وسترن کنار گذاشته می شوند، زیرا برای ما وسترن ها بسیار دشوار است. هر چیزی که به اندازه تضاد فیلم اول بلندپروازانه باشد، برای مخاطبان در سراسر جهان بسیار زیاد است، و در نتیجه، تبدیل به فیلمی بیذهن برای مخاطبان بیذهن میشود.
اگر از طرفداران سرسخت پوکمون هستید و میخواهید یک اکشن پوکمون مغزی را ببینید، این فیلم بسیار بهتر از سایر فیلمهای اکشن مغز مرده در مجموعه فیلمهای فرنچایز این کار را انجام میدهد. در غیر این صورت محتوای آن در مقایسه با برخی از فیلم های دیگر بسیار کم است و در نتیجه ممکن است خسته شوید.