به نظر شما ناروتو یک شخصیت کامل است (که داستانش کامل است)؟ اگر فقط تا زمانی که او هوکاگه شد در نظر بگیرید، بله. اما این درست نیست. او در حدود 30 سالگی هوکاگه شد. یعنی بیش از نیمی از عمر او باقی مانده است (با در نظر گرفتن 70-80 میانگین عمر). در بوروتو، او هوکاگه شد، سپس او را میبینیم که همیشه خسته و فرسوده است. اگر فردی مانند ناروتو که دارای چاکراهای دیوانه کننده ای است از کار هوکاگه خسته شود، تعجب می کنم که هوکاگ های قبلی چگونه توانسته اند این کار را انجام دهند. ما همچنین نمیبینیم که او Shadow Clones را برای انجام کار کاغذی بسازد، از تمام توضیحاتی که در اینترنت خواندم، تنها یکی که قانعکننده به نظر میرسد این است: نویسندگان میخواستند مشکل مسخرهای برای بوروتو ایجاد کنند.
در Boruto هم دیدیم که ناروتو چقدر بد است Nerfed. ناروتو دارای مقدار زیادی چاکرا (اوزوماکی)، چاکرای کوراما و قدرت و قدرت حکیم شش راه است. اما بعد از این همه او آنقدر ضعیف است که حتی نمی تواند با دلتا مبارزه کند. بهانه این بود که بچه های او آنجا بودند، پس چرا کلون های سایه که تخصص اوست ایجاد نکنیم.
هم او و هم ساسوکه نمی توانند حتی با جیگن (در حالت کارما، نه ایشیکی) مبارزه کنند.
نویسندگان با یک حالت مزخرف باریون به مدت 5 دقیقه آمدند که Kurama را حذف کرد و سپس کارت momoshiki را بیرون آوردند تا رینگان ساسوکه را خارج کنند.
بعد از Kurama Vanished، همه مثل ناروتو به اطراف می روند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. برای ناروتو، کوراما مانند قسمت بدن او بود. او از کودکی آنجا بود، اما هنوز حتی نمی توانند یک صحنه احساسی خوب را بگذارند.
بعدها، ناروتو ضعیف تر، ضعیف تر از یک جنین شد. پسر خودش مدام به او بی احترامی می کند. او همچنین باید میدید که پسرش نیز به سرنوشت یک کشتی دچار میشد، هیولایی مانند او را درون خود حمل میکرد و کنترل آن هیولا را از دست میداد و به عزیزانش آسیب میرساند. او همچنین باید پسر خواندهاش را میدید که قصد کشتن پسرش را داشت. او بعداً توسط کاواکی مهر و موم شد.
ناروتو، پس از هر چیزی که از سر گذرانده، لیاقت این نوع زندگی و پایان را ندارد. او در هیچ داستانی (مخصوصاً در داستان پسر خودش) لیاقت این را ندارد که یک شخصیت بی ربط باشد. همه ما دوست داشتیم که ناروتو به بزرگترین هوکاگه تبدیل شود، اما اگر این زندگی او پس از هوکاگه شدن است، کاش هرگز هوکاگه نمی شد.
من می دانم که این نمایش در مورد بوروتو است و چرا آن نویسندگان به جای اینکه ناروتو، ساسوکه و دیگر شخصیت های قدیمی را عصبی کنند و از بین ببرند، روی توسعه شخصیت بوروتو تمرکز نکرده اند.
به جای اینکه داستان بوروتو را مجبور به مشکل کنند تا او برای هر کاری انگیزه داشته باشد، باید داشته باشند.
با توجه به انگیزه بوروتو مانند ایتاچی یا چیزی. چیزی شبیه حفاظت از میراث پدرش و دیگر هوکاژها، محافظت از روستا، مردم و همه چیز.
آنها باید به بوروتو و سایر شخصیتهای جانبی شخصیت منحصر به فرد خود را میدادند (منظورم از این، روشهای مختلف انجام کارها/تفکر متفاوت و همه است. بدیهی است که ظاهر فیزیکی مشابه خواهد بود).
بیایید دوران کودکی چند شخصیت اصلی ناروتو را ببینیم:
1. ناروتو: همه در دهکده یا می خواهند که او بمیرد یا می خواهند او را در قفسی حبس کنند (دانزو). همه روستا هستند همیشه او را تحقیر می کنند. او همیشه تنها بود، هیچ دوست، خانواده و کسی نداشت.
2. ساسوکه: او همه قبیله و والدینش را دید که توسط برادر محبوبش ایتاچی به قتل رسیدند.
3. ایتاچی: در سن 16 سالگی، او مجبور شد تمام قبیله و والدین خود را بکشد تا از وقوع جنگ جلوگیری کند و شهرت اوچیها را خدشه دار کند.
4. کاکاشی: او مادر نداشت. او دید که پدرش توسط تمام روستا تحقیر می شود. پدرش در نهایت خودکشی کرد.
دوستش برای نجات او کشته شد و دوست دیگرش به دست خودش کشته شد.
حالا بیایید دوران کودکی بوروتو را ببینیم:
او هیچ مشکلی ندارد جز اینکه پدرش به خانه نیامد و این فقط پس از اینکه بوروتو تقریباً 10 ساله بود هوکاگه شد اتفاق افتاد. اما او همچنان به شکایت و بی احترامی به پدرش ادامه می دهد. یه دفعه گفت قراره باباشو بزنه. چرا؟ bcoz او جشن تولد خود و هیما را از دست داد.
به من بگو، آیا پدرت را کتک میزنی چون برای مهمانی شما به خانه نیامده است؟ و چرا نیامد؟ او هوکاگه است. او فقط سرش شلوغ تر از والدین دیگر است، اما او یک پدر سمی نیست، هنوز هم به ناروتو بی احترامی می کند.
پس از تماشای کودکی وحشتناک واقعی ناروتو و دیگران، آنها انتظار دارند که ما از این داستان مزخرف بوروتو خوشمان بیاید.
هیچ رشد شخصیتی وجود نداشت. حتی یک اپیزود وجود نداشت که بوروتو و بقیه را ببینی که مثل ناروتو و ساسوکه سخت کار می کنند. ناروتو و ساسوکه مجبور بودند روز و شب سخت کار کنند تا فقط روی درختان راه بروند، اما در بوروتو، این چیزی نیست. بوروتو می تواند هر جوتسوی لعنتی سطح Chunin/Junin را در یک مبارزه بدون هیچ توضیحی بیرون بکشد. در ناروتو به ما می گفتند چگونه کار می کند، چه زمانی یاد گرفت، توسط چه کسی یاد گرفت، چگونه یاد گرفت و غیره. اما در بوروتو هرگز این نوع توضیح را نمی بینید. بوروتو می تواند از 3 طبیعت چاکرا استفاده کند. او ناخودآگاه سبک رعد و برق را در Rasengan مخلوط کرد و آن را Vanishing Rasengan کرد و این مزخرف بود. او همچنین می تواند از چیزی به نام Gayle Palm (Gentle Fist) بدون داشتن Byakugan استفاده کند. یک بار در تست بدون انجام کاری امتیاز کامل گرفت در حالی که هر شخصیت دیگری در حال تقلا و انجام کاری بود. او همچنین تنبل است و همیشه به دنبال میانبر است. او در امتحان چونین در برابر دوست خود تقلب کرد. طرح داستان نشان می دهد که او می تواند هر کاری را بدون کار سخت انجام دهد زیرا او یک نابغه است. در زندگی واقعی، من افراد با استعداد/نابغه مختلفی را دیده ام که به دلیل اینکه به اندازه کافی سخت کار نکرده اند، شکست می خورند. آیا فکر میکنید مسی میتوانست یکی از بهترین فوتبالیستها باشد، حتی اگر هرگز تمرین نمیکرد یا سخت کار نمیکرد؟
علاوه بر این، او همیشه فقط به ناله و شکایت ادامه می دهد. در همین داستان، شخصیتهای دیگری را میبینیم که مشکلات واقعی دارند. به عنوان مثال، سارادا با بحران هویت دست و پنجه نرم میکند، زیرا پس از به دست آوردن حس، هرگز پدرش را ملاقات نکرد. او فقط در دوران نوزادی پدرش را دید. کاواکی پدری سمی داشت، تمام زندگی او را در قفسی حبس کردند. در دوران کودکی هرگز نتوانست به طور کامل غذا بخورد. ابتدا توسط پدرش مورد شکنجه و آزار قرار گرفت. پدر خودش او را به جیگن فروخت که بعداً او را شکنجه کرد.
حتی هیماواری هم درک بیشتری از بوروتو دارد. هیمواری هرگز مانند بوروتو شکایت نمی کند. بله، او از اینکه پدرش به خانه نیامده ناراحت می شود و این خوب است، اما او هرگز به خاطر این موضوع به پدرش بی احترامی نمی کند.
آنها می توانستند پدر و پسر دوو را نشان دهند. آنها می توانستند آموزش ناروتو و آموزش بوروتو را نشان دهند. بوروتو پتانسیل زیادی داشت اما نویسندگان حتی تلاش نکردند. آنها فقط می خواستند پول شیر بدهند، بنابراین این داستان مزخرف را نوشتند. من هیچ مشکلی با قویتر شدن بوروتو از ناروتو ندارم، اما بوروتو حداقل باید لایق این باشد و او نیست. هر نسلی از نسل قبلی خود پیشی می گیرد اما به شرطی که به اندازه کافی سخت کار کنند.
این نمایش هیچ صحنه احساسی سختی ندارد. آنها سعی کرده اند آن را احساساتی کنند اما به اندازه کافی تلاش نکرده اند. خیلی وقت ها احساس می کنید که این داستان را در ناروتو فقط با شخصیت ها و نام های مختلف شنیده اید.
آکاتسوکی = کارا، 8 تریگام مهر = کارما، نه دم = اوتسوتسوکی و غیره.
شما می بینید که بوروتو در کمان فوناتو مورد ضرب و شتم قرار می گیرد، درست مثل اینکه وقتی ساسوکه زنبور قاتل را ربوده بود، دیدید که ناروتو توسط یک شینوبی از سرزمین آهن مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.
بوروتو را میبینید که به یک بچه پولدار آموزش میدهد که با پول نمیتوان همه چیز را خرید، همانطور که دیدید ناروتو در یکی از پرکنندهها این کار را انجام میدهد.
موارد بیشتری از این دست وجود دارد.
بوروتو همچنین می تواند باعث تغییر در قلب افراد شرور مانند ناروتو شود. آیا می دانید چرا ناروتو این امکان را داشت؟ Bcoz Naruto بسیار نزدیک بود که تبدیل به یک شرور شود. همه با ناروتو مثل یک هیولا رفتار می کردند. او این احساسات را کاملاً درک می کرد. اما آیا بوروتو این را درک می کند؟ آیا بوروتو تا به حال همه اینها را پشت سر گذاشته است؟ آنها خیلی سعی کردند ما را مجبور کنند که ناروتو را در بوروتو ببینیم و آن را احساساتی کنند. اما آنها به طور کامل شکست خوردند.
در Boruto شخصیت های جانبی کاملاً بی فایده شدند. این نمایش بوروتو است. هر شخصیتی به جز بوروتو و کاواکی (بعدها) بی فایده است.
این همان چیزی است که در پایان ناروتو شیپودن اتفاق افتاد و حالا، فکر میکنم کیشیموتو عمدا این کار را انجام میدهد تا بوروتو مقداری پلات داشته باشد.
وقتی ناروتو و ساسوکه در حال مبارزه با اوبیتو و مادارا بودند، همه آنقدرها هم مثل بوروتو یا زمانی که کاگویا معرفی شد بیفایده نبودند.
سارادا هم که شارینگان داره کلا بی مصرفه. آنها سارادا را ساختند، ساکورای دیگری که فقط گریه می کند، احساس ناامنی می کند، احساس عقب ماندن می کند و همه چیز.
Genin، Chunin، Jounin، 2 Sanin، Hokage (فعالی و قبلی)، سایر کاگزها، همه بی فایده هستند. فقط کارما بوروتو و کاواکی مفید است.
حتی نینجوتسو هم بی فایده است. تابلوهای دست مرده اند
دیالوگ های خوبی در این نمایش وجود ندارد. در ناروتو، راه نینجا چیز بزرگی بود اما چنین چیزی در بوروتو وجود ندارد. The Hard-Hitting Dialogues of Pain، Madara و همه آنها بسیار تأثیرگذار بودند، اما چنین چیزی در Boruto وجود ندارد.
در کل سریال یک شرور خوب وجود نداشت. در ناروتو، افراد شرور پیشینه و پاسخهای روشنی دارند که چرا کارهایی را انجام میدهند. اما در بوروتو این نوع توضیح را هم نمی بینید. اوتسوتسوکی فقط می خواهد همه سیاره ها را بکشد و میوه چاکرا را ببلعد، اما چرا؟
توطئه بوروتو در مقایسه با ناروتو کاملاً مزخرف است.
برای من، ناروتو دوست من بود. ناروتو عمیقاً با من مرتبط بود زیرا زندگی من شبیه او بود. من نمی توانم جزئیات را به شما بگویم اما او مانند من بود. همه ما 720 قسمت را با او و همه شخصیت ها گذراندیم و پیشرفت آنها را دیدیم.
اما فقط برای پول، آنها همه چیز را در بوروتو خراب کردند.
پس از خواندن برخی از فصل های Boruto Two Blue Vortex، من امیدوار هستم که آنها این بار به مسیر خود برگردند.
در پایان Boruto Manga، آمادو در مورد Shibai Otsutsuki و خدا شدن با خوردن مقدار زیادی میوه چاکرا اشاره کرد. طیف گسترده ای از احتمالات و سوالات را باز می کند. آمادو همچنین گفت که شیبای ناامیدانه بدن خود را ترک کرد و به بعد دیگری رفت که بعداً توسط momoshiki تأیید شد. چرا او این کار را کرد؟ خدا کیه؟ در narutoverse، فلسفه خدا چیست؟ خدا خوبه یا بد؟ داستان منشا اوتسوتسوکی چیست؟ چه کسی کل جهان را خلق کرده است؟ آیا اوتسوتسوکی دیگری که خدا شد آن را خلق کرده است؟ سپس، چه کسی اوتسوتسوکی را ایجاد کرد؟ آنها در اصل در کدام سیاره زندگی می کنند؟
داستان otsutsuki آنقدر تاریک به نظر می رسد که باعث می شود مشکل 3 بدن لیو سیکسین را به یاد بیاورم.
سوالات جهنمی زیادی وجود دارد، امیدوارم کیشیموتو به همه اینها پاسخ دهد.