بشین پخش را فشار دهید. آهنگ و تیتراژ آغازین را تماشا کنید. وقتی تمام شد، مکث را فشار دهید. بهتون تبریک میگم شما همین الان خلاصه آماتسوکی رو دیدید. هر چقدر هم که عجیب به نظر برسد، داستان این انیمه آنقدر کوچک است که در واقع می توانید همه آن را در آهنگ مقدمه ببینید. و حتی منظورم این نیست که در هر قسمت تکرار شود. این در واقع همان چیزی است که مقدمه به شما نشان می دهد و از نظر طرح چیزی بیشتر نیست. البته داستان خیلی بیشتر از این است، اما چیزی جز صحبت کردن و صحبت کردن و صحبت کردن بیشتر نخواهد بود. و اینطور نیست که صحبت کردن به تنهایی برای ساخت یک سریال خوب کافی نیست، بلکه قرار است ماهیت داستان به طور پیش فرض شامل موارد بیشتری باشد.
بگذارید تحلیلی تر باشم (مثل همیشه). اول از همه، فرضیه داستان کلیشه ای به عنوان فرک است، بنابراین اگر می خواهید امیدی به لذت بردن از انیمه داشته باشید، به آن اهمیت ندهید. و از آنجایی که فوراً فاش میشود، بد نیست اشاره کنیم که درباره یک سرنخ بلاتکلیف است که به طور جادویی در زمانی مملو از عرفان، هیولاهای زشت و جنگجویان زیبا پس گرفته شده است. زیرا او این قدرت شکسته را در چشم چپ خود دارد که می تواند از خدایان پیشی بگیرد و به این ترتیب به کانون داستان تبدیل می شود. اگر به اطراف نگاه کنید، این روزها واقعاً بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته است. افرادی که به سرزمینهای جادویی برده میشوند و داشتن چشمهای جادویی یا تبدیل شدن به شیاطین دیگر مانند گذشته نادر نیست.
اما با وجود پنیر هنوز هم پیشفرض عالی برای داستان به نظر میرسد، اینطور نیست؟ مطمئنا این کار را می کند. منظورم این است که شیاطین و کشیشهای میکو و زنان سامورایی شیطونساز و عروسکهای سخنگو دارد. خوب، می ترسم در عمل به کسل کننده ترین شکلی که می توان تصور کرد ارائه شود، بنابراین شما را امیدوار نکنید. اگر فقط خوب نشان داده شود، می تواند با وجود پنیرش کار کند. مانند، با اکشن عالی، یا شخصیت های عالی، یا انیمیشن عالی. که نشد… تا حدودی. ارزش تولید نسبتاً بالاست و اشارات به اسطوره و عرفان بسیار زیاد است، اما احساس هیجان کاملاً وجود ندارد. اگر شعبدهبازی بخواهد خرگوش را از کلاه بیرون بکشد، نیازی نیست نگران این باشد که چگونه این کار را درست انجام دهد، بلکه نگران این باشد که چگونه آن را به شیوهای فانتزی انجام دهد. چیزی که این انیمه مانند آب در بیابان فاقد آن است.
در اینجا چیزی است که در هر قسمت کم و بیش به صورت غیر اسپویل اتفاق می افتد. سرب به جایی می رود، چیزی می بیند، با کسی صحبت می کند. یک چیز ماوراء الطبیعه ظاهر می شود، کلمات عرفانی عجیبی می گوید، چند ضربه رد و بدل می شود و قسمت تمام می شود. خودشه.
همانقدر که میخواهم به خاطر تلاشهای انجام شده برای زیبا جلوه دادن جهان یا اسرارآمیز جلوه دادن داستان به آن اعتبار بدهم، باز هم احساس میکنم که مادربزرگتان برایتان داستانی در زمان خواب میخواند. قرار است شما را به اتفاقات علاقه مند کند اما در عمل فقط به خواب می روید. هیچ لحظه WOW در آن وجود ندارد که شما را از خواب بیدار کند. منظورم صحنهای است با مبارزه با هیولای نوئه، صحنهای با زنی که تبدیل به شیطان میشود و صحنهای با عروسک سخنگو که چیزهای عجیب و غریب را از دهانش بیرون میکند. تمام موارد فوق به ساده ترین و خشک ترین روش ممکن انجام می شود و به این ترتیب تأثیری بر شما از دست می دهد.
به نوعی داستان این انیمه برعکس یک انیمه اکشن سنگین بدون مغز مانند Bleach است. جایی که آماتسوکی روشی دارد که چیزهای مهم را به روشی کسل کننده بیان می کند، بلیچ چیزهای بی فایده را با روشی هیجان انگیز به شما می گوید. و متأسفانه انیمه ها قرار است سرگرمی باشند و نه یک مقاله مدرسه ای در مورد عرفان فئودالی، بنابراین روش دوم در این مورد پیروز می شود. بنابراین تمام جذابیت این انیمه به دلیل اجرای اشتباه از بین می رود.
همانطور که قبلاً گفتم، ارزش تولید نسبتاً بالا است، زیرا مناظر دارای تنوع بسیار خوبی هستند، شخصیت ها ظاهر زیبا دارند و جلوه های بصری به اندازه کافی عرفانی به نظر می رسند که به درستی در مضامین داستان قرار بگیرند. در عین حال، همه اینها فقط... کسل کننده هستند. در حین حرکات بدن، رقص زیادی وجود ندارد و این واقعیت که بیشتر مدت زمان صحبت کردن است، احساس می شود که در حال ایستادن هستند. فکها کمی حرکت میکنند، که همیشه یک چیز اضافی خوب است، اما نحوه حرکت اندامها به این صورت است که حوصله حرکت کردن یا سفت شدن آنها در اثر نشستن زیاد بیحرکت است. و چشمان شخصیت های بامزه، خوب، احمقانه به نظر می رسند. مثل تماشای میکی موس یا چیزی دیگر. آنها با تنظیمات مطابقت ندارند. شخصیتهای بیجین هم در هیچکدام جا نمیشوند. این چه کاری است، همه شخصیت های اصلی مانند مدل های برتر هستند. فن خوشایند است یا نه، هنوز هیچ نقطه اتصالی وجود ندارد. و نه، حتی بیجین ها برای جذاب تر کردن طرح کافی نبودند. اصلا چه کسی این انیمه را ساخته؟ … لعنتی، این توسط قطعه ای از استودیوی مدفوع DEEN ساخته شده است. جای تعجب نیست که خیلی وحشتناک به نظر می رسد کارگردانی آن نیز بر عهده فوروهاشی کازوهیرو است که چند سال پیش رورونی کنشین و Hunter X Hunter را کارگردانی کرده بود. عجیب است، با این مرد در راس نبردها باید بسیار هیجان انگیز باشد. من حدس میزنم که داشتن ارزشهای تولید ناخوشایند DEEN، مهم نیست که در کاری چقدر خوب باشید، پایان خوبی نخواهد داشت.
حالا در مورد شخصیت ها. علاوه بر این واقعیت که آنها چشم های احمقانه ای دارند یا موادی از سیم کارت هستند، هر یک نقش مشخصی در داستان دارند. آنها قطعا مقوا نیستند و هر کدام چیزی به کل اضافه می کنند. کل در این مورد سرب در یافتن آنچه با چشم او می گذرد و قدرت دیدن هیولاها است. این عملاً به این معنی است که جهان حول یک شخصیت می چرخد و بقیه فقط متحد یا دشمن هستند. و از آنجایی که شخصیت اصلی یک مرد بیخیلی با تجربه نبرد صفر است و نمیداند چه اتفاقی دارد میافتد، میتوانید تصور کنید چقدر احساس وحشتناکی دارد. عارفان قدرتمند او را ازدحام می کنند و می گویند و حرف می زنند و حرف می زنند و... کار دیگری نمی کنند. لعنتی اکشن کجاست؟ چرا این دنیای جادویی پر از هیولا و شمشیر و چیزهای دیگر اینطور است اما هیچ اتفاقی نمی افتد؟ اگر قصد استفاده از آنها را ندارید، چرا فقط یک تنظیمات معمولی ندارید؟
بنابراین می بینید، این انیمه راه خود را دارد که نه تنها شما را با اتفاقاتی که در حال رخ دادن است هیجان زده نمی کند، بلکه شما را با آنچه هرگز اتفاق نمی افتد ناامید و حتی عصبانی می کند. در ابتدا باعث می شود فکر کنید این یک سفر عرفانی در سرزمین های دور از طریق غارها و سیاه چال ها خواهد بود، پر از تله ها و هیولاها، جایی که در پایان راز روشنگری در انتظار شماست. خوب فراموش کنید، نه تنها هیچ تله و هیولا وجود ندارد، بلکه تنها سفری که می بینید قدم زدن در یک معبد و صحبت با افراد مختلف در طول سریال است. نه تنها این، بلکه پایان حتی چیزی ارائه نمی دهد. چون وجود ندارد! فقط در وسط آن به کسل کننده ترین و بدون اتفاق ممکن متوقف می شود. چنین شادی
در کل، ایده اصلی انیمه از نظر داستان و شخصیت خوب است اما ارائه لعنتی کسل کننده و ناتمام است. اگر اتفاقاً چند قسمت از 12 Kingdoms، Inu Yasha یا Full Metal Alchemist را تماشا کرده اید، آماتسوکی دلیلی ندارد که حتی آن را به خود زحمت دهید. نه تنها این، بلکه حتی اگر تازه وارد این عرصه شده باشید و آن را امتحان کنید، به احتمال زیاد باز هم کسل کننده تر از یک فیلم اکشن متوسط هالیوود خواهد بود. بنابراین شما هنوز از آن لذت نخواهید برد.
خوب، من به شما هشدار دادم و تمام. بقیه به خودت مربوطه. شاید شما آن را متفاوت ببینید و آن را به دلیل دیگر محاسن آن دوست داشته باشید. من مطمئناً با پخش آن در تلویزیون چرت خوبی داشتم.